جی: من اومدم خونهههههنسنیتتی
جی: و اون بیدار بود.. درست وقتی که سعی می کردم به ارومی برم توی اتاقم و بیدارشون نکنم دیدمش..
جی: اون توی اتاق من بودسثسمسمسموی
وی: صبر کن. توی اتاق تو؟
جی: آره.. توی اتاق من و بیدار بود. روی تختم دراز کشیده بود و سرگرم موبایلش بود.
وی: تو چی کار کردی؟
جی: من؟ من هول کرده بودمسننسنس
جی: بعدش فقط سلام کردم و با برداشتن لباس هام پریدم توی حموم..
جی: مسمسننی حوله نیاوردم..
وی: از پسر خاله ات بخواه بهت حوله بده!
جی: پیوسوسمسو نهههههههههه..
وی: فقط انجامش بده!
وی: صبر کن تو الان توی حمومی؟
جی: چی؟ آره؟
وی: و برهنه؟
جی: آره؟
وی: دوست داری یه کار هیجان انگیز انجام بدیم؟
جی: آره؟...
ــــــــــــــــــــــــــــــ
خب
اول از همه به خاطر ووت ها تشکر می کنم:)
و پارت بعدیییی
همونطور که مشخصه وی یه کارهایی قراره انجام بده که به اسمات ختم میشه:)
YOU ARE READING
cousins
FanfictionCouple: Vkook Genre: Chat, romance, smut ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تهبونگ و جونگ کوک یه ساله که باهم چت می کنن و همه چی عالیه تا وقتی که جونگ کوک می فهمه پسرخاله ای که پنج سال پیش ترکش کرده داره دوباره به کره برمی گرده!...