وی: بیبی...
جی: بله؟
جی: چی؟...
جی: اوه... باید باور کنم وی اعظم برای اولین بار اون اول بهم پیام داده؟
وی: ....
جی: اوه.. راستی من دیروز با پسرخاله ام حرف زدم!
وی: واقعا؟
جی: آره.. البته نمیشه گفت حرف زدن چون من گریه ام گرفت و نذاشتم ادامه بده..
جی: چون نمی خواستم وقتی گریه می کنم و لخت توی بغلشم به حرف هاش گوش بدم.
جی: می تونستیم بعدا بریم بیرون یا یه جایی تا اونجا بهتر حرف بزنیم.
وی: تو لخت توی بغلش بودی؟ اونجا چی کار می کردی...
جی: هییی... فکر بد نکن
جی: درضمن ما وقتی بچه بودیم باهم می رفتیم حموم. همه دوست ها انجامش میدن پس این عادیه و یکی دیگه هم...
وی: و؟
جی: و اون پسر خالمه و اونم یه پسره؟
وی: پس تو خجالت نکشیدی وقتی لخت توی بغلش بودی؟
جی: نه معلومه که نه!
وی: اوه واقعا؟
جی: نسنسسوویارهههه... خیلی خجالت آور بود
وی: می دونستم.
جی: هی!
وی: خب پس تو می خوایی باهاش بری قرار و حرف بزنی؟
جی: نمیشه اسمش رو گذاشت قرار...
وی: ولی مثل یه قراره!
جی: اه..هرچی..
جی: راستی.. تو اول بهم پیام دادی. چی می خواستی بگی؟
وی: اوه...
وی: چیز مهمی نبود.. ولش کن!
جی: مشکوک شدی...
وی: باید برم. بای💕💕
جی: هی فرار نکن!..
جی: وی.... منو رها نکن...
جی: منو ترک نکن عشقمممممم...
جی: من بدون تو میمیرمممممم....
جی: بوزینه دم دراز!
ـــــــــــــــــــــــــــــ
دو پارت آپ کردم کیف کنین
خب...
حرفی ندارم همین
ووت هم بدین و کامنت هم بزارین خوشحال شم🥲😭
KAMU SEDANG MEMBACA
cousins
Fiksi PenggemarCouple: Vkook Genre: Chat, romance, smut ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تهبونگ و جونگ کوک یه ساله که باهم چت می کنن و همه چی عالیه تا وقتی که جونگ کوک می فهمه پسرخاله ای که پنج سال پیش ترکش کرده داره دوباره به کره برمی گرده!...