PART~10~

519 86 3
                                    

وی: بیبی...

جی: بله؟

جی: چی؟...

جی: اوه... باید باور کنم وی اعظم برای اولین بار اون اول بهم پیام داده؟

وی: ....

جی: اوه.. راستی من دیروز با پسرخاله ام حرف زدم!

وی: واقعا؟

جی: آره.. البته نمیشه گفت حرف زدن چون من گریه ام گرفت و نذاشتم ادامه بده..

جی: چون نمی خواستم وقتی گریه می کنم و لخت توی بغلشم به حرف هاش گوش بدم.

جی: می تونستیم بعدا بریم بیرون یا یه جایی تا اونجا بهتر حرف بزنیم.

وی: تو لخت توی بغلش بودی؟ اونجا چی کار می کردی...

جی: هییی... فکر بد نکن

جی: درضمن ما وقتی بچه بودیم باهم می رفتیم حموم. همه دوست ها انجامش میدن پس این عادیه و یکی دیگه هم...

وی: و؟

جی: و اون پسر خالمه و اونم یه پسره؟

وی: پس تو خجالت نکشیدی وقتی لخت توی بغلش بودی؟

جی: نه معلومه که نه!

وی: اوه واقعا؟

جی: نسنسسوویارهههه... خیلی خجالت آور بود

وی: می دونستم.

جی: هی!

وی: خب پس تو می خوایی باهاش بری قرار و حرف بزنی؟

جی: نمیشه اسمش رو گذاشت قرار...

وی: ولی مثل یه قراره!

جی: اه..هرچی..

جی: راستی.. تو اول بهم پیام دادی. چی می خواستی بگی؟

وی: اوه...

وی: چیز مهمی نبود.. ولش کن!

جی: مشکوک شدی...

وی: باید برم. بای💕💕

جی: هی فرار نکن!..

جی: وی.... منو رها نکن...

جی: منو ترک نکن عشقمممممم...

جی: من بدون تو میمیرمممممم....

جی: بوزینه دم دراز!

ـــــــــــــــــــــــــــــ

دو پارت آپ کردم کیف کنین
خب...
حرفی ندارم همین
ووت هم بدین و کامنت هم بزارین خوشحال شم🥲😭

cousinsTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang