PART~22~

453 65 4
                                    

با حوله تنپوشش روی صندلی جلوی آینه نشست و با برداشتن سشوار مشغول خشک کردن موهاش شد.

زیر شکمش با اضصراب و لذت از کاری که قرار بود با تهیونگ انجام بده می پیچید.

_ کوک.. بیبی!..

با شنیدن صدای تهیونگ با حالت ترسیده و متعجب به سمتش برگشت. انقدری غرق فکر شده بود که متوجه حضور پسرخاله اش نشده بود.

_ کی اومدی؟

_ همین الان!

سرش رو تکون داد و دوباره سشوار رو روشن کرد تا موهاش رو خشک کنه

_ بزار من انجامش بدم.

بی حرف و مطیع سشوار رو به پسر بزرگ تر داد و همون طور خیره از آینه به تهیونگ که موهاش رو خشک می کرد و هر از گاهیی انگشت های خوش فرمش رو بین موهاش نرمش حرکت می داد، نگاه کرد.

_ ته...

با نیاز و مردمک های گشاد شده اسمش رو زمزمه کرد و با گرفتن سشوار و خاموش کردنش، روی میز قرارش داد.

بعد به سمت پسرخاله اش برگشت

_ منو ببوس!

با زمزمه کردن این جمله، لب های پر اشتیاق پسر به نرمی روی لب هاش نشست.

تهیونگ درحالی که به سمتش خم می شد، بوسه رو عمیق تر کرد و با قرار دادن دستش روی کمر پسر نشسته کمکش کرد تا بلند بشه.

تا وقتی که به تخت برسن بوسه رو ادامه دادن و تهیونگ با حس کم آوردن نفس از پسر فاصله گرفت.

با قرار دادن دستش روی سینه جونگ کوک، روی تخت خوابوندش و روی بدنش خم شد.

_ مطمعنی؟

_ دوست دارم!

با این کلمه تهیونگ دوباره لب های پسر کوچک تر رو داخل دهنش برد و شروع به عمیق و خیس بوسیدنش کرد.

در حینی که دست چپش رو به عنوان تکیه گاه کنار سر پسر قرار می داد با دست آزادش بند حوله جونگ کوک رو کشید و سینه و شکمش رو عریان کرد.

تهیونگ دوباره سخت پسر رو بوسید و این بار با دستش شروع به لمس و نوازش تن خواستنی جونگ کوک شد.

لب هاش با بوسه های ریز و درشت راهشون رو از لب هاش به سمت گردنش پیدا کردن و رد های خیس و بنفش رنگی رو به جا گذاشتن.

همونطور که خیس و شهوتناک گردن پسر رو می بوسید، نوک سینه اش رو هم با دستش لمس می کرد و فشارش میداد.

جونگ کوک با ناله عمیقی سرش رو به عقب خم کرد و دسترسی بیشتر به پسر برای بوسیدنش داد.

همون طور که می بوسیدش و تنش رو مزه می کرد سرش رو پایین تر آورد و مکانی که نقطه حساس پسر بود رو با زبونش به بازی گرفت.

cousinsWhere stories live. Discover now