جی: های؟
وی: سلام.
جی: سلام! وی. من با پسرخاله ام حرف زدم.
وی: اوه اره؟ باهاش آشتی کردی؟
جی: ...
جی: باهاش قهر نبودم که آشتی کنیم.. فقط یکم ازش دلخور بودم.
وی: هرچی.. رابطتون بهتر شده؟
جی: آره.. اون خیلی فرق کرده.
وی: چی بهت گفت؟
جی: بهم توضیح داد که چرا رفته و گفت اومده که بمونه...
جی: میمسمیمکی گفت نمیرهههه قراره اینجا بمونه.
وی: توهم که ذوق کردی!
جی: لعنتی معلومه که ذوق می کنم. من خیلی دوسش دارم.
وی: قبول کن که عاشقشی.
جی: نیستم! من عاشق یکی دیگه ام.
جی: اون برام فقط هیونگه!
وی: اوه؟ عاشق یکی دیگه؟
وی: کی هست حالا؟
جی: یه دوست... تقریبا یه سالی میشه که می شناسمش.
وی: بهم نگفته بودی!
جی: تو هم درمورد عشق پنج ساله ات بهم نگفته بودی!
وی: ازم دلخوری؟
جی: معلومه که هستم.. ما یه ساله باهم دوستیم و من حالا می فهمم تو عاشق یکی دیگه هستی!
وی: ولی منم تازه فهمیدم تو عاشق یکی هستی.
وی: و بهم نمیگی اون شخص کیه!
جی: من تازه فهمیدم که عاشقتم! چجوری بهت می گفتم؟
وی: چی؟ عاشق منی؟
جی: نه! اشتباه تایپی بود!
جی: لعنتی.
جی: باید برم. بای
وی: هی چیشد؟
وی: ...
YOU ARE READING
cousins
FanfictionCouple: Vkook Genre: Chat, romance, smut ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تهبونگ و جونگ کوک یه ساله که باهم چت می کنن و همه چی عالیه تا وقتی که جونگ کوک می فهمه پسرخاله ای که پنج سال پیش ترکش کرده داره دوباره به کره برمی گرده!...