PART~15~

459 82 3
                                    

جی: های؟

وی: سلام.

جی: سلام! وی. من با پسرخاله ام حرف زدم.

وی: اوه اره؟ باهاش آشتی کردی؟

جی: ...

جی: باهاش قهر نبودم که آشتی کنیم.. فقط یکم ازش دلخور بودم.

وی: هرچی.. رابطتون بهتر شده؟

جی: آره.. اون خیلی فرق کرده.

وی: چی بهت گفت؟

جی: بهم توضیح داد که چرا رفته و گفت اومده که بمونه...

جی: میمسمیمکی گفت نمیرهههه قراره اینجا بمونه.

وی: توهم که ذوق کردی!

جی: لعنتی معلومه که ذوق می کنم. من خیلی دوسش دارم.

وی: قبول کن که عاشقشی.

جی: نیستم! من عاشق یکی دیگه ام.

جی: اون برام فقط هیونگه!

وی: اوه؟ عاشق یکی دیگه؟

وی: کی هست حالا؟

جی: یه دوست... تقریبا یه سالی میشه که می شناسمش.

وی: بهم نگفته بودی!

جی: تو هم درمورد عشق پنج ساله ات بهم نگفته بودی!

وی: ازم دلخوری؟

جی: معلومه که هستم.. ما یه ساله باهم دوستیم و من حالا می فهمم تو عاشق یکی دیگه هستی!

وی: ولی منم تازه فهمیدم تو عاشق یکی هستی.

وی: و بهم نمیگی اون شخص کیه!

جی: من تازه فهمیدم که عاشقتم! چجوری بهت می گفتم؟

وی: چی؟ عاشق منی؟

جی: نه! اشتباه تایپی بود!

جی: لعنتی.

جی: باید برم. بای

وی: هی چیشد؟

وی: ...

cousinsWhere stories live. Discover now