part 12

31 6 4
                                    

سلام سلام💕💕💕💕🍓🍓

_


_داره به سمت بایگانی میره .

*پس باید منتظر سوپرایزش باشه.

کوک با نیشخندی گفت .

تهیونگ و کوک به سمت بایگانی چمدونا رفتن که بالاخره تونستن و سان و پیدا کنن.

اون دختره هم پیشش بود حتما اونم همدستشه.

داشتن چمدوناشونو برا چک شدن آماده میکردن.
تهیونگ و کوک خیلی آروم طوری که اون نفهمه کارت شناساییشونو نشون دادن بهش نزدیک شدن.

>ببخشید میشه اینارو برام آماده ....ته اینجا چیکار میکنی ؟..اخخخخ

ووسان تا برگشت اونارو دید اما سعی کرد که تعجب خودشو نشون نده برا همین
سعی کرد عادی باشه. تا وقتی که تهیونگ یه مشت محکم بهش زد.

>داری چه غلطی میکنی؟

_چیشد از سوپرایزم خوشت نیومد ,وایی اگه بدونی چقدر دلم میخواست که اینکارو کنم.

تهیونگ با لحن کنایه داری گفت که کوک یقه ی سان و گرفت.

*عوضی دیگه کارت تمومه فهمیدی اون کسی که داری براش کار میکنی و میگیریم,
تقاص همه چیو پس میدین .

تقاص تک تک اشکایی که ریخت و پس میدین!

جونگ کوک با حالت خیلی عصبانی تمام حرفاشو تو صورت سان کوبید.

تهیونگ از حرفی که جونگ کوک زد ته دلش خوشحال شد ,احساس خوبی داشت از اینکه
کوک بهش اهمیت میداد.

*ووسان شما به جرم همکاری تو قتل و گول زدن مامورای پلیس و جعل مدارک بازداشتین.

جونگ کوک گفت و دستبند و از جیبش دراورد و به دست وو سان زد.

کوک و تهیونگ قبل از ورودشون به تیم پشتیبانی زنگ زده بودن و الان اونا داشتن
ووسان و میبردن.

>همه چی اینجا تموم نمیشه تهیونگ , اینا تازه روزای خوشتن.

*فقط دهنتو ببند ,فعال که اونی که روزای خوشش تموم شده تویی احمق و اونی هم
که تفنگ دستشه ماییم !

تهیونگ با حرف کوک خندید و بعدش هر دوی اونا سوار ماشین شدن.

_ازت ممنونم ,اولین ماموریتمون خیلی خب پیش رفت نه ؟

تهیونگ با نگاهی خوشحال به جونگ کوک نگاه کرد.

*اوهوم....مشت خوبی بهش زدی..

کوک با خنده ای گفت که تهیونگ برا لحظه ای محو اون خنده ها شد .

چجوری میتونست انقدر قشنگ بخنده . دلش میخواست که زمان متوقف میشد.

_از اول راه تو فکرش بودم ...
تهیونگ همینطور که به جونگ کوک نگاه میکرد جواب داد .

جیمین و یونگی بعد از اینکه کارشونو انجام دادن به آزمایشگاه اداره رفتن تا منتظر خبر
باشن.

-یونگیییی اونا دستگیرش کردننن.

جیمین با خوشحالی فریاد زد و یونگی و بغل کرد .
جیمین همینطور تو بغل یونگی بالا پایین میپرید و میخندید و باعث میشد که پسری که بغل یونگی اونا بهم الان خبر دادن که دارن اون عوضی و منتقل میکنن اینجا برای بازجویی.

کرده از خوشحال زیاد سکته کنه چون مثل اینکه جیمین قصد جونشو کرده بود!

-یونگی میشنوی چی میگم؟

^آ..آره من فقط شوکه شدم ..چجوری دستگیرش کردن؟

خب تهیونگ گفت که وقتی رسیدن اون تو بایگانی فرودگاه بود و بعدش که اونارو دید
هیچ راه فراری نداشته و بعدشم یه مشت زده تو دهنش...وایی دلم خنک شد و بعدشم
دستگیرش کردن.

جوری که جیمین با هیجان توضیح میداد باعث شده بود که یونگی هم هیجان زده بشه
دیگه نتونست طاقت بیاره و گردن جیمین گرفت و لب های خودشو به لب های جیمین رسوند....

______________

خب یونگی از اولشم از جیمین خوشش میومد فقط بعد از گندی که زده بود باعث
شده جبمین ازش دور بشه.

اما خب بعضی وقتا احساساتو نمیشه کنترل کرد .
***


*تهیونگ اگه نمیخوای بری ببینیش من میتونم تکی ازش بازجویی کنم .

کوک در حالی که با تهیونگ از پله های اداره بالا و میرفتن گفت.

_نه میخوام خودم ازش اعتراف بگیرم .
تهیونگ با قاطعیت گفت.

تهیونگ و کوک وارد اداره شدن و به سمت اتاقی که ووسان توش بود رفتن.
_______
یونگی خیلی آروم جیمین میبوسید و این خیلی خوشحالش کرده بود که پسره روبه روشم
همراهیش میکرد.

^جیمین من..من ازت خوشم میاد یعنی میدونی از وقتی که با هم کار میکردیم ؛ وقتی
که تو آزمایشگاه سر چیزای الکی غر میزدی.

وقتی با هیجان یه چیز و تعریف میکردی ؛وقتی خیلی کیوت عصبانی میشدی ..

^اونموقع که ازم دوری میکردی ,خیلی دلم برات تنگ شده بود ,جیم میشه که بهم
یه شانس بدی ؟!

یونگی با صدای آروم و آرامش بخشی اعتراف کرد.

جیمین تقریبا بغض کرده , اون اصن فکر نمیکرد که پسری که الان رو به روشه
همون یونگی که سرش داد زده بود ,اون اصن فکر نمیکرد که یونگی یه روزی این
حرفارو بهش بزنه.

اونم از یونگی خوشش میومد ,فقط نمیتونست چیزی بگه چون از احساسات یونگی
نسبت به خودش میترسید.

^جیمین خوبی ؟من واقعا معذرت میخوام چرا بغض کردی لطفا منو ببخش باشه؟
جیمین ناراحت نبود اصلا!

فقط از شدت خوشحالی نمیتونست ,حرف بزنه.

-یونگ من ..منم دوست دارم من فقط میترسیدم که اگه بهت بگم تو منو از خودت
دور کنی من نمیخواستم که تو ازم دور باشی!

یونگی از صداقت و شیرینی اون لبخند دلگرمی زد.

^جیم من هیچ جا نمیرم باشه .

یونگی اینو گفت و جیمین و بلند کرد و رو پاهاش نشوند و شروع به بوسیدنش کرد.

______

اینم از یونمین💕💕🥺🥺خیلی کیوتن
ووسانم که دستگیر شد
به نظرتون حالا قراره چی بشه؟؟

take off your mask 🎭Where stories live. Discover now