part 17

25 3 0
                                    

وای کاور این پارت دل منو برده ،

امیدوارم این پارت و دوسش داشته باشین💜💜💜🤗🤗🤤🥺

______

*قابل تحمل؟...

_اره یعنی اینکه در حدی خوب هست که بتونم تحمل کنم..

کوک با صورتی که هنوز خنده روش بود ادامه داد ..
*برا همین امروز صبح پریدی تو بغلم؟!

تهیونگ از حرف کوک تعجب کرد ، هول شد اما سعی کرد که نشون نده .

_فقط اون ...اونموقع زیادی استرس داشتم و نفهمیدم که چیکار کردم .

*اوکی فعال اینو قبول میکنم اما یادت باشه که بعدا قراره بازجویی شی کارآگاه کیم.

🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍💜💜

یونگی و جیمین بعد از اینکه جسدو بررسی کردن مشخصاتش و نوشتن و سعی
کردن که با پرونده منطبق کنن.

-اسم:جو دویونگ محل کار:معلم ابتدایی
یونگ اینجارو ببین توی هر دو اعترافات ,شباهتایی هست.

جیمین همینطور که مشخصات مقتول و مینوشت با حالت جدی همه سرنخارو کنار
هم گذاشت.

^چیشده جیمین؟

-یونگ ببین وو سوجین و جو دویونگ هرو بعد از فلج موقت با یه تیر تو قلبشون مردن.

خب این روش اون عوضیه...

خب هر دو تا مقتولم تو جنگل کشته شدن که گفتیم برای اینکه تو اون مناطق دیر تر
پیدا میشدن .

اماجالبیش میدونی چیه؟...

جیمین که دید یونگی بادقت منتظر بقیه حرفشه ...با هیجان و جدیت ادامه داد

مقتول اول وو سوجین ,دوست پسرش گفته بود که همو خیلی دوست داشتن و اون
شده .

توی کالب سرویس نوشیدنی میبرد که بعد اون اتفاق افتاد یعنی اینکه اون به زوربرده شده .

جو دویون مقتل دوم هم دقیقا همینطور اونم داشته از مدرسه میومده که بقیه گفتن
با یه ماشین میبرنش.

-که اونم همسرش میگفت که خیلی خوب بودن و درباره کار همسرش گفت.
به نظرت عجیب نیست که اونا دارن یه حرفو میزنن.
هر دوتاشون موقع بازجویی سعی میکردن نگاهشونو بدزدن یا نمیدونم کارایی میکرن
که یه آدم دروغگو میکنه.

^منظورت اینکه که اونا یه چیزی میدونن؟

-بینگوو..دقیقا یونگی میدونی اون عوضی داره با ما بازی میکنه و میخواد که ما پازالشو کنار هم بچینیم!

^باید بریم اتاق بازجویی بهشون بگو بیارنشون.

🤍🤍🤍🤍🤍🤍💜💜💜💜💜💜💜💜

_همینجاست..

تهیونگ و کوک از ماشین پیاده شدن و اسلحه هاشونو دراوردن.

دوربینارو وصل کردی؟

*اره ..
خونه ی کوچیک و شیکی بود ؛کوک کمی درو باز کردو به داخل نگاهی انداخت .

همینطورکه فکرشونو میکردن آژیر خطر داشت .
تنها مانعشون اون بود , یونگی از قبل دوربینارو غیر فعال کرده بود.

کوک به تهیونگ علامت داد که تهیونگ سری تکون داد..
تهیونگ با گوشیش تنظیمات خونه رو هک کرد و به گوشی خودش وصل کرد بعد از دو دقیقه آژیر وغیر فعال کرد و به کوک علامت داد .

کوک با اسلحه در و هل داد به تهیونگ علامت داد که دنبالش بیاد ..

خونه ویلایی دو طبقه بود که مثل اینکه کسی اخیرا بهش سر نزده چون همه جا
پر گردو غبار بود .

یکم که جلوتر رفتن یه اتاق ته راهرو زیر پله ها بود.

_کوک بریم اونجارو چک کنیم.

جونگ کوک به دنبال تهیونگ وارد اتاق شدن .

تهیونگ برق اتاقو روشن کردو با چشمای گرد شده به اتاق نگاه کرد.

کوک دستاش و مشت کرد و زیر لب فوشی داد.

**اینکه کسی تمام مدت بهت توجه کنه و زیر نظرت داشته باشه
حس جالبی نیست مخصوصا اگه توسط یه غریبه باشه
اونموقع حس میکنی که هرجایی یکی داره نگات میکنه!
دردناک ترین چیز عذاب کشیدن اوست!
شاید یه جمله باشه اما پشتش هزار تا رازه.

🎈🎈🎈🎈🎈🎈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈💕💕💕💜💜💜💜🤍🤍🤍🤍

یعنی چی شد تو اتاق؟؟؟؟
ووت یادتون نره 😘
پارت بعد و فردا زود براتون آپ میکنم قول میدم

take off your mask 🎭Where stories live. Discover now