(بچه هاااا قرار بود هر روز آپ بشه اما چون اولین بوک واتپدمه دوست دارم زودتر براتون آپ کنم)🥺💕
_
ساعت هفت صبح بود داشت صبحانشو میخورد و به پروندش نگاهی مینداخت که
گوشیش زنگ خورد.
..._
_دارم آماده میشم که برم سر سوژه ی شناسایی شده .
..._
_چیییی..داری شوخی میکنی من کی تا به حال نیاز به پارتنر نیاز داشتم تو پرونده که حاال
بخوام!
..._
_برام مهم نیست که ارشدم معرفیش کرده ....فقط امیدوارم که رو مخم نره.با عصبانیت تلفن قطع کرد و پوفی کشید و بعد از برداشتن وسایلش ازخونه بیرون زد.
دوست نداشت که با کسی کار کنه ,احساس مبهمو عجیبی داشت ...میخواست فقط زودتر تموم شه نمیخواست که مثل اون پرووندش بشه که همکارش دیر
به مجرم رسید و اونا مجبور شدن یه هفته ی تمام دنبال اون قاتل احمق بگردن ....به محل بررسی شون رسید ,جیمینو دید که داره جنازه رو از لحاظ فیزیکی بررسی میکنه
درسته اون خیلی سربه سر جیمین میزاشت اما مطمعن بود که کارش خیلی خوب انجام میده._میبینم که خیلی مشتاقی با رو پرونده من کار کنی !
با حالت شوخ و کنایه داری گفت._تهیونگ فقط ساکت شو میدونی که کی مسئول شناسایی پروندست؟
جیمین با حالت ناراحتی گفت .
...._
_مین یونگی....قبال دربارش شنیدم ت. پرونده ها خیلی خوب از پس موقعیتا بر اومده .
خب مشکلش چیه؟جیمین که داشت با حالت پوکری حرفای پسر و گوش میکرد ,گفت:
_تهیونگ اون خیلی آدمه سرد و رو مخیه .. من یه بار
نمونه ی پرندمو گذاشته بودم
تو آزمایشگاه و از اونجایی که اون هم اونجا کار میکرد ,من اشتباها اسم نمونه رو نذاشتم
و اون فکر کرد که برای پرونده خودشه و وقتی فهمید که اشتباه من بوده ,کلی سرم داد کشید
اون یه اشتباه کوچیک بود و میتونست خیلی ساده حل بشه اما به خاطر شلوغ کاریای اون من
پروندمو از دست دادم و دیگه باهاش حرف نزدم و الان مجبورم که باهاش حرف بزنم
میفهمیییییی
ت
هیونگ که تمام مدت با دقت به دوستش گوش میکرد گفت:_ببین من واقعا متاسفم اما منم مجبورم با یکی که نمیدونم کی هست اصن کار کنم
پس لطفا االن چیزی نگو._اسمش جونگ کوکه
_چی
_اسم پارتنر جدیدت,دربارش خوندم,به نظر که کارش درسته !
تو واقعا حتی اسمشم ندیدی؟_برام مهم نیست !
با حالت سردی گفت.-تهیونگ ببین دلیل نمیشه همه مثل اون همکارعوضیت که دوست پسرت بود ,باشن اوکی؟
توباید باالخره یه همکار داشته باشی همیشه نمیشه که همه کارارو خودت کنی.
شاید جیمین حق داشت ,شاید اون اقعا زیادی بزرگش کرده بود .
&کارآگاه کیم ,آقای جئون اومدن میخوان با شماحرف بزننتهیونگ با حالتی خنثی به سمتی که یکی از افسرا اشاره کرده بود برگشت.
*سالم گارآگاه کیم ,جئون جنگ کوک هستم ..خوشحالم از آشناییتون ..امیدارم که
پرونده مشترکمونو خیلی خوب بگذرونیم .
تهیونگ برای احترام سری تکون داد .
_خوشوقتم ...بهتره که بریم سراغ پرونده.
پسره خوشتیپی بود وایی دارم به چی فکر میکنم تهیونگ به خودت بیا.
_یونگی لطفا توضیح بده که چه اتفاقی افتاده.
همه منتظر بودن که ببینن چه اتفاقی سر این دختره بیچاره افتاده.
^از مشخصات و موقعیت اون دختر که اسمش وو سوجین هست و توی کالب
Berlian کار میکرد مشخصه که اون قاتل سریالی تو همون کالب باهاش آشنا شده
و اونو آورده تو این کلبه.
*چه چیزی باعث شده فکر کنی که تو اون کالب با هم آشنا شدن؟
^چون که از مسئول بار که مقتول کار تو اون قسمت کار میکرد بازجویی کردم و
مثل اینکه با یه مرد از کالب پریشب خارج شده اما چون اون عوضی فکر همه جاشو
کرده بود همه دوربینارو هک کرده بوده و از کسایی هم که بازجویی شده ,گفتن که اون صورتشو پوشونده بوده.تهیونگ و کوک همو دیدن ....🥲
ووت یادتون نره عشقا 💕
متن چک نشده اگه غلط املایی داشت خودتون به بزرگی خودتون ببخشین😂

VOUS LISEZ
take off your mask 🎭
Roman d'amour_همیشه دونستن حقیقت خوب نیست,همیشه حل کردن معماها و رسیدن به حقیقت قرار نیست مارو خوشحال کنه؛حداقل برا من اینطور نبود. _فکر نمیکردم که معمایی رو که حل میکنم ,طعمش قراره خودم باشم! _همیشه برداشتن ماسک از رو صورت کسایی که پرونده های کثیفی برای خودشون ...