part 29

21 3 0
                                    

___________
اول از همه اینو بگم که فیک هپی انده 😂💕

ساعت 3 صبح :

کوک با صدای زنگ گوشیش بلند شد و به تهیونگ که تو بغلش بود لبخند زد و


گوشی جواب داد.


*بله؟

....-

*الان میایم ؛جیمین فقط بیاین اینجا که با هم بریم چون باید یه چیزی بهت بگم.

....-

گوشی رو روی میز گذاشت و خم شد و پیشونی ته رو بوسید .

*ته لاو بلند شو باید بریم ...لیومو پیدا کنیم ...

تهیونگ چشماشو باز کرد و خودشو بالا کشید که روبه
روی کوک باشه.

_کوک من واقعا الان نمیتونم بلند شم

کوک خنده دلنشینی کرد که باعث شد تهیونگم بخنده.

*بیب اگه دیشب اونجوری حرف نمیزدی الان اینطوری نبود..

تهیونگ بالشتو به طرف کوک پرت کرد و از تخت بلند شد که کوکم بلند شد و برای هر دوشون لباس


آورد.

*خب بریم که این بازی و با هم تمومش کنیم ...


دستای ته رو تو دستاش قفل کرد.


****


تهیونگ با کوک و یونگی و جیمین به محلی که از لیوم بهشون خبر دادن رسیدن...

یه جای خرابه بود یونگی وجیمین با هم از اون سمت رفتن و کوک و تهیونگم باهم


از سمت پشتی اون انبار رفتن.

کوک و تهیونگ با هم حرکت میکردن و لیومو پیدا کردن که از یکی از اتاقا بیرون اومد.

_دیگه کارت تمومه لیوم بهتره که مقامت نکنی.


؟تهیونگ ت بازم پیدام کردی البته ایندفعه دیگه تنها نیستی .

*میکشمت عوضی تک تک اون استخوناتو خرد میکنم.

جیمین و یونگی هم ازپشت اسلحه هاشون و طرف لیوم گرفتند.

؟شما نمیتونید منو بی دلیل دستگیر کنین میدونین که هیچ مدرک به درد بخوری ندارین.


من همه چیمو تغییر دادم اون مدرکای قدیمی تو چیزیو عوض نمیکنه.

_در اون باره نگران نباش !


میشه برید بیرون میخوام باهاش تنها حرف بزنم .

*ته دیوونه شدی من تو رو با این روانی تنها نمیزارم.

-ته نمیشه همه با هم باید باشیم.

_ باشه پس بریم تو اون کلبه حرف بزنیم .


کوک دست ته رو کشید .

*ته دیوونم نکن ...

_کوک زود برمیگردم .

take off your mask 🎭Where stories live. Discover now