___________
اول از همه اینو بگم که فیک هپی انده 😂💕ساعت 3 صبح :
کوک با صدای زنگ گوشیش بلند شد و به تهیونگ که تو بغلش بود لبخند زد و
گوشی جواب داد.
*بله؟
....-*الان میایم ؛جیمین فقط بیاین اینجا که با هم بریم چون باید یه چیزی بهت بگم.
....-گوشی رو روی میز گذاشت و خم شد و پیشونی ته رو بوسید .
*ته لاو بلند شو باید بریم ...لیومو پیدا کنیم ...
تهیونگ چشماشو باز کرد و خودشو بالا کشید که روبه
روی کوک باشه._کوک من واقعا الان نمیتونم بلند شم
کوک خنده دلنشینی کرد که باعث شد تهیونگم بخنده.
*بیب اگه دیشب اونجوری حرف نمیزدی الان اینطوری نبود..
تهیونگ بالشتو به طرف کوک پرت کرد و از تخت بلند شد که کوکم بلند شد و برای هر دوشون لباس
آورد.*خب بریم که این بازی و با هم تمومش کنیم ...
دستای ته رو تو دستاش قفل کرد.
****
تهیونگ با کوک و یونگی و جیمین به محلی که از لیوم بهشون خبر دادن رسیدن...یه جای خرابه بود یونگی وجیمین با هم از اون سمت رفتن و کوک و تهیونگم باهم
از سمت پشتی اون انبار رفتن.کوک و تهیونگ با هم حرکت میکردن و لیومو پیدا کردن که از یکی از اتاقا بیرون اومد.
_دیگه کارت تمومه لیوم بهتره که مقامت نکنی.
؟تهیونگ ت بازم پیدام کردی البته ایندفعه دیگه تنها نیستی .*میکشمت عوضی تک تک اون استخوناتو خرد میکنم.
جیمین و یونگی هم ازپشت اسلحه هاشون و طرف لیوم گرفتند.
؟شما نمیتونید منو بی دلیل دستگیر کنین میدونین که هیچ مدرک به درد بخوری ندارین.
من همه چیمو تغییر دادم اون مدرکای قدیمی تو چیزیو عوض نمیکنه._در اون باره نگران نباش !
میشه برید بیرون میخوام باهاش تنها حرف بزنم .*ته دیوونه شدی من تو رو با این روانی تنها نمیزارم.
-ته نمیشه همه با هم باید باشیم.
_ باشه پس بریم تو اون کلبه حرف بزنیم .
کوک دست ته رو کشید .*ته دیوونم نکن ...
_کوک زود برمیگردم .
YOU ARE READING
take off your mask 🎭
Romance_همیشه دونستن حقیقت خوب نیست,همیشه حل کردن معماها و رسیدن به حقیقت قرار نیست مارو خوشحال کنه؛حداقل برا من اینطور نبود. _فکر نمیکردم که معمایی رو که حل میکنم ,طعمش قراره خودم باشم! _همیشه برداشتن ماسک از رو صورت کسایی که پرونده های کثیفی برای خودشون ...