اینم از پارتی که قولشو داده بودم.💜💜💜💜💜🌈🌈🌈🌈🌈
_____
_تو واقعا روانی..
؟هه تو واقعا بامزه ای تهیونگ خیلی دوست دارم که زودتر از نزدیک ببینمت.
راستی من الان یه مهمون دارم ببخشید وگرنه بیشتر باهات حرف میزدم ._چیی..چی داری میگی؟
تهیونگ با حالت عصبانیت گفت و بعد با صدای بوق گوشیش مواجه شد .
تهیونگ از قبل صدای مکالمشونو ضبط کرده بود . برا همین سریع به یونگی
زنگ زد .-بله تهیونگ
_جیمین گوشی یونگی دست تو چیکار میکنه ؟
-خب چیزه ..راستش من خونه یونگی اومدم و خب ..
_جیمین من الان وقت ندارم سریع گوشی و بده یونگی
^بله تهیونگ چیزی شده
یونگی با صدای خسته ای گفت ..معلوم بود که خواب بوده..
_یونگی اون ..اون بهم زنگ زد و گفتش که یه مهمون داره ..
فکر کنم که قربانی جدیده ..من صداشو ضبط کردم ..سریع ردش و بگیر
ممکنه که دیر برسیم.^باشه ..باشه تهیونگ .
_من میخوام برم اونجا .
-تهیونگ تو نباید تنهایی بری الان به کوک زنگ میزنم .
گوشی رو اسپیکر بود و دوستش خیلی نگران تهیونگ بود اون نباید که تنها میرفت .
^جیمین راست میگه تهیونگ اون عوضی معلوم نیست میخواد چیکار کنه.
-کوک گفت که الان میرسه ته لطفا کاری و خودسر نکن .
جیمین با نگرانی گفت.
_باشه جیمین نگران نباش
^تهیونگ ردشو زدم ....
تهیونگ تا وقتی که کوک بیاد روی کاناپه نشسته بود و رو پاهاش ضرب گرفته بود ؛
استرس داشت نمیدونست باید چیکار کنه تنها چیزی که میخواست این بود که سریع بره اونجا.خب اون سریع به ماموراشون زنگ زد که زودتر به اونجا برن .
صدای در تهیونگ و از فکراش دراورد.
با عجله بلند شد تا درو باز کنه که کوک وو دید .
با دیدن کوک فقط خواست یه کار کنه اینم این بود که سریع خودشو تو بغل کوک
انداخت.(بچم🥺)خودشم نمیدونست که داره چیکار میکنه فقط نیاز به آغوش اون داشت تا بتونه
یکم از اون آرامش بگیره ._کوک ما باید عجله کنیم .
کوک که ازکار تهیونگ تو شوک بود سریع به خودش اومد.
*اون مکالمه...
_تو راه برات میزارم.
تهیونگ وسط حرف جونگ کوک پرید.سریع با عجله سوار ماشین شدند .
جونگ کوک لوکیشنو وارد سیستم ماشین کرد.
تهیونگ مکالمه بینشون و رو اسپیکر برا کوک گذاشت.
....جونگ کوک با شنیدن اینکه داشت تهیونگو تهدید میکنه دستاشو روی فرمون مشت کرد.
_کوک اون عوضی حتما داره یکیو میکشه فقط امیدوارم که به موقع برسن.
*زنگ زدم بهشون گفتن که نزدیکن .
_خوبه ...فکر کنم که اون داره انتقام میگیره از من ...نمیدونم اما فکر کنم که مربوط
به یکی از پرونده های قدیمیم باید باشه چون دلیل دیگه نمیتونه داشته باشه .*شاید از نزدیکان یکی از مجرمات بوده؟ممکنه ...پرونده های اینجوری زیاد دیدم اما فکر نمیکردم که یه روز خودمم قراره
یکی از هدفای مجرم باشم.
تهیونگ با صدای آرومی گفت.*بالاخره رسیدیم.
با عجله از ماشین پیاده شدن ماموراشونو دیدن که داشتن ازکلبه با یه...جنازه بیرون میومدن.
_دیر ...رسیدیم همش تقصیر منه باید زودتر میومدم ..
_______
ووت یادتون نره عشقا 💕💕💕💕💕💕💕بچه ها پارت کمه چون ادامه پارت قبل بود پارت بعد طولانیه😘⭐⭐⭐
ВЫ ЧИТАЕТЕ
take off your mask 🎭
Любовные романы_همیشه دونستن حقیقت خوب نیست,همیشه حل کردن معماها و رسیدن به حقیقت قرار نیست مارو خوشحال کنه؛حداقل برا من اینطور نبود. _فکر نمیکردم که معمایی رو که حل میکنم ,طعمش قراره خودم باشم! _همیشه برداشتن ماسک از رو صورت کسایی که پرونده های کثیفی برای خودشون ...