part 22

24 4 3
                                    

فقط کاور.......این دوتا اصن منو دیوونه می‌کنن🥺🥺🥺🥲🥲🥲🥲🥲🤌🏻🤌🏻🤌🏻🤌🏻💜💜💜💜💜💜💜🌈🤍🤍🤍🤍🤍🤍

_______

بلاخره پرونده تموم شده همشون در هم جمع شده بودن و جشن گرفته بودن...

فقط خودشون چهار تا بودن ...

-چرا شما در گوش هم انقدر پچ پچ میکنید ,ماهم اینجاییما

_جیمین ما باید یه چیزی بگیم بهتون...

تهیونگ هیجان داشت...البته تا وقتی که دوستش گند زد به همه چی...

-که با همید اکی اینو همه فهمیدن حالا نوشیدنی منو بیارید..

جیمین با لحن سرد و تند گفت...

^جیمین خب میزاشتی بگن..

یونگی با خنده به جیمین گفت...

^خب باشه تهیونگ میتونی بهمون بگی...

جیمین با هیجان فیکی گفت که همرو به خنده انداخت...

_دیوونه..

(دوست دارم جیمین و بگیرم بچلونم🤣🤌🏻)

__________

خب بعد از اینکه غذاشونو خوردن ,یونگی نوشیدنیش و برداشت و بلند کرد.

^خب به سلامتی زوج جدیدمون و پایان این پرونده...

همه شون لیواناشونو بهم زدند ...

*ته بریم؟

کوک به ته نگاه کرد در گوشش زمزمه کرد..

تهیونگ سرشو تکون داد.

_بچه ها ما میخوایم بریم...شب بخیر

-^شب بخیر ...

تهیونگ و کوک از جاشون بلند شدن و به سمت در خروجی رفتن..

*خب کجا دوست داری که بریم...

کوک دست تهیونگ و گرفت و سوارماشین شدن ..

_عااا نمی‌دونم

تهیونگ درحالی که کمربندشو میبست گفت ..

*بریم ساحل الان هواهم خوبه...

تهیونگ سرشو به معنی تایید تکون داد....

*خب تهیونگ حالا نظرت دربارم چیه؟

کوک در حالی که ماشینو میروند گفت...

_باید بگم؟

*دوست دارم بدونم..

_الان نمیگم

*چرااا

_چون دلم میخواد وقتی که دارم تو چشات نگاه میکنم بهت بگم

کوک با حرف تهیونگ خنده ای رو لبش اومد و باشه ای گفت و دستای تهیونگو گرفت.

___________

take off your mask 🎭Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora