part 27

28 4 0
                                    

وای این پارت و خیلی دوست دارم 🙃
امیدوارم که دوسش داشته باشین💕💕
_________


؟تهیونگ خفه شو تو فقط برا این که خودتو نجات بدی داری اینکارو میکنی..

_تو باید باورکنی ...تو مریضی لیوم...


تهیونگ آخر جملشو با صدای بلندتری گفت...

در همین حین که لیوم میخواست سیلی سوم و به تهیونگ بزنه یکی از زیردستاش وارد


اتاق شد ....

&قربان از شنودی که تو دفتر گذاشتین فهمیدیم که اونا هویت شمارو تشخیص دادن!

؟اون کوک احمق ...تلفنمو بیار


تلفن و به سمت لیوم گرفت.

تهیونگ خوشحال بود اون دیگه داره به تهش میرسه چون دیگه برگ برنده ای نداره که رو


کنه!

******

-بچه ها یه شماره ناشناس داره به دفتر زنگ میزنه...

یونگی و کوک سریع پیش جیمین رفتن ...کوک تماسو وصل کرد..

؟اووو..میبینم که بالاخره منو شناختی ...


کوک دستاشو صندلی مشت کرده بود .

*عوضی دیگه کارت تمومه بهم بگو تهیونگ کجاست روانی

؟اون روبه روی منه میخوای باهاش حرف بزنی؟


لیوم با حالت نیشخندی گفت...

_کو...کوک

تهیونگ باورش نمیشد که بالاخره داره اون صدایی که همیشه آرومش میکنه رو گوش


میکرد.


*تهیونگم پیدات میکنم باشه

اما لیوم نمیدونست که اون با کارآگاهی طرفه که اصن نمیدونه که چه توانایی هایی داره!

تهیونگ تو چشمای لیوم زل زده بود ...

Ça sent l'orang_


J'ai aussi vu des caisses de fruits


L'écoute est au bureau


Je vous aim

(اینجا احساس میکنم که بوی پرتغال میاد ,چند تا جعبه ی میوه هم دیدم


عاشقتم کوک)

لیوم سریع گوشی و از تهیونگ گرفت..

؟چی بهش گفتی عوضی ...


تهیونگ با نیشخندی به لیوم نگاه کرد .

_فقط بهش گفتم که خیلی عاشقشم..


لیوم یه لگد به تهیونگ زد و از انبار رفت بیرون

****

عشق کلمه آسونی نیست برای اینکه بتونم حسم وبهت توصیف کنم ,
از اینکه هر بار با بوی تنت مست میشم یا هر بار که

take off your mask 🎭Donde viven las historias. Descúbrelo ahora