بالاخره رسیدیم به پارت اعتراف 🤗🤗🤗🤗🤗😍😍😍😍😍😍🥰
_______
^واقعا عالی شدید...
+بله واقعا جونگ کوک خیلی خوب شدی...
تهیونگ با صدای لجر که از پشت یونگی اومد خنده از رو لباش رفت...
از اینکه فقط کوک و مورد خطاب قرار داد دوست داشت همین الان اون مشتو
بهش بزنه...
-بهتره بریم
جیمین دید که تهیونگ داره با نگاش اون پسرو کتک میزنه سعی کرد یه کاری کنه.
_به رئیس گفتی که داریم میریم؟
جیمین با سر تایید کرد...تهیونگ با حرف کوک با لبخندی گوشه لبش سرشو پایین انداخت ...
-واووو ..میدونستم که خیلی بهتون میاد..
*******
جیمین و یونگی مثل همیشه سعی میکردن که از داخل ماشین افراد داخل مهمونی رو
بررسی کنن تا به محض اینکه فرد مشکوکی رو دیدن به تهیونگو کوک خبر بدن..
اما ایندفعه لجرم بود که سیستم امنیتی رو از کار بندازه..
تهیونگ و با کارت شناسییای فیکشون وارد شدن ..
جیمین از پشت میکروفونی که تو گوششون بود به اونا خبرمیداد...
-تهیونگ طبقه ی بالا اتاق 13...
_باید بریم طبقه ی بالا...
تهیونگ برای اینکه صداش و برای صدای بلند موسیقی به کوک برسونه بهش نزدیک
شد...
*اوکی کارت و بده...
یونگی برای اینکه کار تهیونگو کوک راحت کنه براشون یه اتاق رزرو کرده بود تا
مجبور نشن که اون نگهبانای جلوی راه پله رو گول بزنن...
تهیونگ کارتو به جونگ کوک داد...
*اوکی بزن بریم...
کوک کمر تهیونگو و گرفت و با هم شروع به حرکت کردن تا اول به سمت بار برنو یه
کم اونجا بشینن تا زیاد مشکوک نباشن...
*بهتره که اصلا ازکنار هم تکون نخوریم...به لباست یه نگاه کردی..
کوک اشاره به لباس تهیونگ کرد..
_اما تو که گفتی که...
*آره قشنگه اما دوست ندارم دیگران قشنگیشو ببینن!
کوک وسط حرف تهیونگ پرید...
_به..بهتره بریم
تهیونگ که احساس میکرد گونه هاش رنگ گرفته از رو صندلی بلند شد...
BINABASA MO ANG
take off your mask 🎭
Romance_همیشه دونستن حقیقت خوب نیست,همیشه حل کردن معماها و رسیدن به حقیقت قرار نیست مارو خوشحال کنه؛حداقل برا من اینطور نبود. _فکر نمیکردم که معمایی رو که حل میکنم ,طعمش قراره خودم باشم! _همیشه برداشتن ماسک از رو صورت کسایی که پرونده های کثیفی برای خودشون ...