-وقت تمومه!
موهای پسر رو به روش رو بهم ریخت.
-وقتی حسابی گرسنه ات بشه سگ خوبی میشی...نظرت چیه با کارایی وسایل اینجا اشنات کنم ؟
پوزخندی زد که از چشمای لرزون هوسوک دور نموند.
-با چی شروع کنم ؟ به نظر تو کدومش ؟
-ن..نمیدونم...
-میخوایی بگی حتی نمیدونی اینا چین ؟
-ن..نه
پوزخند صدا داری زد.
-پس بیا با دیدن پورن شروع کنیم نظرت چیه ؟
-علاقه ای ندارم
-اینجا تو تصمیم گیرنده نیستی.
تلویزیون گوشه اتاق رو روشن کرد و ویدیویی رو پلی کرد.
هوسوک خیالش راحت شد چون به نظرش چیز خاصی نداشت فقط دو نفر بودن که داشتن باهم صحبت میکردن اما کم کم صحبت هاشون داشت به درخواست رابطه کشیده میشد...
گونه های سرخ هوسوک نشون میداد خجالت کشیده با اینکه چشماش بسته بودن ولی صدای ناله های داخل ویدیو داشت تحریکش میکرد و حسی که داشت رو دوست نداشت...
گرمش شده بود و متوجه تغییراتی روی پایین تنش شده بود ولی جرعت باز کردن چشماش رو نداشت و درد لعنتیش داشت کلافه اش میکرد.
-واووو میبینم ی نفر با چنین چیز ساده ای شق کرده.
هوسوک ناخواسته ناله ای از لمس دست یونگی با دیکش کرد که خودش متعجب شده بود و سرشو پایین انداخت و سعی کرد ریتم نفس هاشو منظم کنه.
-م..من...چ..چرا...
-چرا اینطوری شدی ؟ یعنی میخوایی بگی تا حالا خودارضایی هم نکردی ؟
-ن..نه
-کمکت میکنم اما کمک من مجانی نیست قبلش باید برام ی کاری کنی
-چ..چی ؟
درد پایین تنش اجازه درست فکر کردن بهش نمیداد و یونگی انگشت شصتشو روی لبای هوسوک گذاشت و لبشو نوازش کرد.
-اگه درست انجامش بدی خیلی زود از این درد نجاتت میدم
انگشتشو وارد دهن هوسوک کرد.
-انجامش میدی ؟
هوسوک سرشو تکون داد و نیشخند یونگی رو ندید ، پسرک بیچاره خبر نداشت یونگی براش چه نقشه کثیفی ریخته.
پشت سر هوسوک قرار گرفت و دستاشو از دور هوسوک رد کرد و پایین تنه اش رو به باسن هوسوک چسبوند و دستشو دور دیک هوسوک حلقه کرد و دستشو روش حرکت داد.
هوسوک لبشو محکم گاز گرفته بود تا صدایی از گلوش خارج نشه و میتونست شوری خون رو تو دهنش حس کنه.
پاهاش شروع به لرزیدن کردن و با ناله بلندی روی دستای یونگی خالی شد که و نفس نفس زد وقتی ریتم نفس هاش مرتب شدن با خجالت سرشو پایین انداخت.
-م...متاسفم...
-میتونی جبرانش کنی برام البته اگه دلت نمیخواد سوراخ تنگتو با یکی از این وسایل گشادش کنم
دستای هوسوک رو باز کرد و روی صندلیش جا گرفت و کمربندش رو باز کرد و روی میز گذاشت.
-بیا اینجا!
هوسوک ترسیده از اینکه با این وسایل بلایی سرش بیاد بلند شد و با دستاش پایین تنش رو پوشوند و روی پاهاش ایستاد.
-توله سگا روی دوتا پاهاشون راه نمیرن
هوسوک چشماشو روی هم فشار داد و چهار دست و پا به سمت یونگی رفت و با اخم بهش چشم دوخت.
نیشخندی زد با ی دستش موهای هوسوک رو گرفت و سرشو بالا گرفت و با دست دیگش دیکش رو از داخل باکسرش بیرون کشید و کلاهشکشو روی لبای هوسوک کشید.
هوسوک سرشو عقب کشید.
-چ..چی کار میکنی ؟
-بهت که گفتم برای اینکه از اون درد نجاتت بدم باید برام ی کاری انجام بدی ، حالا انتخاب کن که با کارایی وسیله دیگه ای اشنات کنم یا انجامش میدی ؟؟
فکر کردن هوسوک داشت طولانی میشد و کلافه اش کرد بود پس کنترل رو روی میز انداخت و به وسایل توی اتاق نگاهی انداخت تا یکیشو انتخاب کنه که با حس زبون هوسوک روی دیکش سمتش برگشت و نیشخند زد.
-اگه دندونات رو دوست داری حواست بهشون باشه که بهش نخوره وگرنه از شر همشون خلاص میشم!
هوسوک مردد و ناوارد بود و نمیدونست باید چی کار کنه و بدتر اینکه اینکار بر خلاف میلش بود.
-فکر کن ابنباته...دهنتو باز کن...
ی لحظه چرا به یونگی اعتماد کرد ؟ نمیدونست ولی دهنشو باز کرد و یونگی دیکشو داخل دهن هوسوک فرستاد و سر هوسوک رو گرفت و ثابت نگهش داشت.
-خوبه توله خوب
اشک توی چشمای هوسوک حلقه زدن و عوق میزد ولی یونگی توجهی نمیکرد.
-اهه از اون زبون لعنتیت کار بکشش
یونگی عصبی بود از اینکه هوسوک کاری نمیکنه و هوسوک ترسیده زبونشو روی طول دیک یونگی کشید و یونگی شروع به ضربه زدن داخل هوسوک کرد اینقدر که توی دهن هوسوک خالی شد و دیکشو از دهنش بیرون کشید و با دیدن قیافه در هم هوسوک لب زد.
-حتی فکر بیرون ریختنشم از سرت بیرون کن همشو قورت میدی.
هوسوک به معنی مخالفت سر تکون داد.
-ی قطره اش بیرون بریزه تنبیه میشی قطعا پسر ناز نازی ای مثله تو تحمل صد ضربه شلاق نداره داره ؟ با حفره لعنتیت هنوز اینقدر گشاد نشده که بتونه ی چیزی تو خودش تحمل کنه نه ؟
هوسوک ملتمسانه به یونگی نگاهی انداخت ولی با ندیدن ذره ای رحم به سختی اون مایع بدمزه قورت داد و چند باری عوق زد و با نفرت به یونگی که با لذت بهش خیره شده بود چشم دوخت.
-اولین تجربه سکست چطور بود ؟ اومم میخوام چیزای زیادی روت امتحان کنم ولی مطمینم همینم انرژی زیادی ازت گرفته مخصوصا که غذاتو نخوردی
-فقط ی عوضی روانی به اون میگه غذا!
-خوبه فکر کردم زبونتو موش خورده.
سینی ته مونده غذای خودش رو جلوی هوسوک گذاشت و از اتاق بیرون رفت.
_______________________________________
بعد از فهمیدن ی سری از حقایق برای خالی کردن خودش به بار رفته بود ولی هیچکدوم از اون فاحشه های لعنتی نمیتونستن عضو لعنتیشو بیدار کنن و حتی به این فکر کرده بود که ی پسر بزرگتر از خودش پیدا کنه و فقط باهاش انجامش بده.
البته که کیونگسو اون پسر پاکی که بکهیون نشون میداد نبود و سکس رو امتحان کرده بود هم با پسر هم با دختر ، هم به عنوان تاپ و هم به عنوان باتم.
و الان بیشتر از هر کسی نیاز داشت حرصش لعنتیش رو
خالی کنه ولی تنها تصویر جلوی چشماش ، تصویر جونگین بود و کیونگسو نمیخواست اتفاقی که بهش فکر میکرد اتفاق بیوفته اون پسر بهترین دوست پدرش بود...
کی به ی شب اهمیت میده ؟
سوالی بود که از خودش پرسید و با این فکر خودشو قانع کرد و از بار خارج شد و سوار ماشینش شد و سمت خونه جونگین حرکت کرد.
آدرس خونه جونگین را داخل رزومه کاریش دیده بود و به طرز فاکی ای یادش مونده بود.
تنها چیزی که دلش میخواست این بود که فردا گندی که داره بالا میاره رو به خاطر نیاره و آرزو میکرد جونگین هم فراموشی بگیره.
خونه جونگین به بار نزدیک بود و این بهونه خوبی بود که بتونه بره اونجا و نیت واقعیش رو پنهان کنه.
رو به روی خونه جونگین ایستاد و از ماشین پیاده شد و تلو تلو خوران سمت در ورودی رفت و بعد از ملی کلنجار رفتن با خودش بالاخره زنگ درو فشار داد و با کمک دیوار خودشو نگه داشت بود.
صدای جونگین که میگفت کیه میومد و چند ثانیه بعد در باز شد و قیافه متعجب جونگین دیدنی بود و کیونگسو اگه مست نبود قطعا اینجا نبود ، با اولین قدمی که سعی کرد به داخل خونه برداره بی تعادل توی بغل جونگین افتاد.
-ق..قربان...
بوی الکل دماغ جونگین رو اذیت میکرد.
-ش..شما مستید؟
کیونگسو رو داخل کشید و در رو بست و بهش نگاهی انداخت و کیونگسو با حس عطر جونگین با بالا تنه برهنه و شلوارک تغییراتی رو روی پایین تنش احساس میکرد.
لباشو سمت گردن جونگین برد و گردن جونگین رو بوسید که جونگین متحیر کمی کیونگسو رو از خودش فاصله داد.
-ق...قربان...
-فقط باهام انجامش بده...
-چ...چییی؟ ولی شما مستی هستید.
-میدونم دارم چی کار میکنم پس فقط انجامش بده...
و دیکشو روی دیک جونگین کشید تا جونگین متوجه وضعیتش بشه.
جونگین بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش بالاخره با خودش کنار اومد و لباشو روی لبای رییس کوبید و در حین بوسه اونو به سمت اتاقش هدایت کرد و روی تخت انداختش و روش خیمه زد و همه ی لباس کیونگسو رو از تنش خارج کرد و به بدن سفیدش حمله کرد و رد های بنفش از خودش به جا گذاشت و از وول خوردن پسر کوچکتر زیر خودش لذت میبرد.
-اه...ا..اون لعنتی رو بهم بده.
کیونگسو با لذت کمر خودشو به تخت کوبید و با دستش دیک کای رو لمس کرد.
-امادتون نکردم....
-ا..اولین بارم نیست..ل..لازم نیست....
جونگین محض احتیاط کمی دیکش رو چرب کرد و اونو روی ورودی کیونگسو کشید و آروم واردش کرد که ناله دردمند پسر کوچکتر بلند شد و به ملافه روی تخت چنگ زد.
-ف...فاکککک
چند دقیقه بعد صدای برخورد بدن هاشون بهم کل فضای اتاق رو پر کرده بود و ناله های از روی لذت کیونگسو در این بین تنین مینداخت.
ضربات محکم پسر بزرگتر باعث تکون های شدید کیونگسو میشد و کیونگسو به خاطر بی توجهی به دیک خودش اونو توی دستش گرفت و دستشو روش حرکت داد و کمی بعد با حس گرمی مایع پسر بزرگتر داخل خودش با ناله بلندی خالی شد...
_______________________________________
سیخ روس تخت نشست و با نفس نفس به اطراف اتاق نگاهی انداخت و با فهمیدن اینکه اتاق خودشه نفس راحتی کشید و به خوابی که دیده بود فکر میکرد و لعنتی به خودش فرستاد پتو رو کنار زد و با دیدن خیسی شلوار متحیر و حرصی خندید.
-م....من لعنتی چه مرگم شده که خواب سکس میبینم و تو خواب شق میکنم و خالی میشممم ؟؟ فاک بهت کیم جونگین داری چی کار میکنی باهامممم؟
از روی تخت پایین رفت و با کوبیدن پاهاش روی زمین سمت دسشتویی رفت تا گندی که زد رو درست کنه.
_______________________________________
-من کجاممممممممممممم؟ برای چی منو دزدیدیدددددددد؟
YOU ARE READING
save me from myself
Randomکیونگسویی که توی چهارده سالگی از ی حادثه جون سالم به در میبره و به آمریکا میره و اونجا زندگی میکنه و چهارده سال بعد برای مدیریت بهتر شرکت خانوادگش به کره برمیگرده و ی پروژه پر دردسر رو همراه شرکت فایری قبول میکنه...