Part 3 - The Fashion Show!

814 194 66
                                    

پارت سوم: فشن شو!

К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.

پارت سوم: فشن شو!

جیمین با لیسا قرار گذاشته بود که حداقل تا بعد از تموم شدن فشن شو، فکرشو مشغول هیچکدوم از پسرایی که زندگیش رو درگیر کردن نکنه.

به نظر میومد این یه روش مناسب برای حفظ روحیه‌اش بود اما لیسا فقط از یه بخشی از مسائل با خبر بود. اون نمیدونست امگای مو صورتی چقدر از اینکه بخواد از خونه بیرون بزنه، می‌ترسید.

جیمین بعد از روز قبل که به دانشگاه رفته بود، دیگه پاشو از خونه بیرون نذاشته بود و میدونست دلیلش فقط اون عکسان! و خب این خشمش نسبت به اون پسر عضله‌ای رو بیشتر میکرد.

از طرفی، یونگی به تماس‌ها و پیام‌های پی در پی‌اش ادامه داد و حتی تا دم خونه‌شون اومده بود اما مو صورتی بدون دیدنش، ردش کرده بود.

اون واضحا همون شب پارتی که یونگی رو رسوند خونه‌اش بهش گفته بود چند روز باهاش کاری نداشته باشه ولی آلفا به طرز رو مخی خواسته‌اشو نادیده گرفته بود.

پس درواقع نقشه‌اش با لیسا جواب نداده بود و جیمین تا افسردگی گرفتن، به اندازه‌ی یه تار موی صورتیش فاصله داشت.

دلش میخواست موبایلشو سر به نیست کنه تا مجبور به تحمل این وضعیت نباشه اما فقط میتونست توی تختش دراز بکشه، سریال ببینه، یونگی رو ایگنور کنه و بلاهایی که قرار بود سر اون پسر بد اخلاق بیاره رو برنامه ریزی کنه.

غلتی توی تخت زد و روی پهلوی راستش قرار گرفت. تقریبا هیچی از این قسمت فیلم نفهمیده بود. فاک! مثلا قرار بود بهشون فکر نکنه اما انگار یه نیمکره‌ی مغزشو یونگی و کاراش و نیکمره‌ی دیگه رو اون آلفای غریبه پر کرده بودن و قصد بیخیال شدن هم نداشتن.

با یادآوری اینکه تا چند ساعت دیگه باید به محل برگزاری فشن شو میرفت، صورتشو توی تشک فرو و ناله‌ای کرد.

برای لیسا خیلی خوشحال بود، خیلی دوست داشت حتما موفقیت دوستش رو ببینه اما لعنت بهش! واقعا اراده و همت بزرگی نیاز داشت که تیپ بزنه و تا اونجا بره.

با صدای نوتیفی که اومد، موبایلشو از اون طرف تخت برداشت. هرچقدرم که تلاش میکرد، فضولیش اجازه نمیداد زیاد از فضای مجازی دور بمونه.

BitterSweet | KookMinМесто, где живут истории. Откройте их для себя