Part 21 - I'm Tired!

414 108 39
                                    

پارت بیست و یکم: من خسته‌ام!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پارت بیست و یکم: من خسته‌ام!

جیمین اتفاقی که افتاده بود رو باور نمی‌کرد. فقط به شیشه‌هایی که روی دست و پاهای جونگکوک ریخته بود نگاه کرد و بعد به دست‌های روی هوا مونده‌ی خودش!

گوشش سوت می‌کشید. اون صدای بلندی که بخاطر شکسته شدن شیشه ایجاد شد، کل گوش‌هاش رو پر کرده بود. توی شوک بود و حرکت نمیکرد.

لحظه‌ی بعد، دست‌هاش توسط جونگکوک گرفته شدن. پسر مجبورش کرد نگاهش کنه. با نگرانی توی چشم‌هاش خیره شد و جیمین با لب‌خونی و صدای محوی که میتونست بشنوه، حرفشو فهمید.

- "جیمین؟ جیمین خوبی؟ چیزیت نشد؟!"

و امگا کم کم متوجه اتفاقی که افتاده بود شد. همون‌طور که به چشم‌های آلفا نگاه میکرد، هاله‌ای از اشک جلوی دیدش رو گرفت. ترس و خشم به شدت درحال جوشش توی خونش بودن!

+ "من... من خوبم."

دستای جونگکوک دو طرف صورتش قرار گرفت و کمی تکونش داد تا اطراف سرش رو ببینه.

- "جاییت زخم نشده؟ درد نداری؟!"

جیمین فقط تونست با لرزشی که ناشی از ترس زیادش بود، دستاشو روی دستای جونگکوک بذاره و سرشو به دو طرف تکون بده.

شیشه‌ی سمت صندلی شاگرد که جونگکوک نشسته بود به طور کامل خورد شده بود و آلفا میتونست سنگ بزرگی که با شتاب روی صندلی عقب افتاده بود رو ببینه.

همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود. انقدر سریع که هیچکدوم زمانی برای واکنش دادن نداشتن؛ اما ترسِ جیمین و نگرانی که توی چشمای مشکی جونگکوک میدید، باعث شد خشمی عجیب توی وجودش شکل بگیره.

به بیرون از ماشین نگاه کرد و چشمش به اون شخص افتاد. همونجا ایستاده بود و با اخمی غلیظ نگاهشون میکرد. حالتش نشون میداد که هیچ پشیمونی‌ای از کاری که کرده نداره.

پرت کردن یه سنگ بزرگ و شکوندن شیشه‌ی ماشین اونم درحالی که جیمین و جونگکوک هر دو توی ماشین بود؟! مو صورتی هیچوقت فکر نمیکرد کار به اینجا بکشه و حالا، به نظر می‌اومد باید یه واکنش درست حسابی نشون بده!

BitterSweet | KookMinWhere stories live. Discover now