پارت چهارم: تصمیم بگیر
وقتی جونگکوک برگشت، اول رایحهی شیرینی با طعم عسل که رگههایی از ترس توش پیدا بود به صورتش برخورد کرد، و بعد چشمش به شخصی افتاد که دو روز بود از ذهنش بیرون نمیرفت.
اون بلای آسمونیِ صورتی، دوربین عزیزشو توی دستاش گرفته بود و با حالت چهرهای که جونگکوک اصلا نشونهی خوبی توش نمیدید، بهش نگاه میکرد.
سعی کرد آرامشش رو حفظ کنه. نگاه خنثیای به امگا انداخت و با لحن یکنواختی گفت: "داری چیکار میکنی؟"
جیمین دوربین رو به یک دستش داد. هنوزم عقیده داشت نباید گول این آرامشی که آلفا داره رو بخوره. برای همین توی اون تاریکی انگار میتونست ردی از شوک رو از چهرهاش ببینه.
+ "منو یادته نه؟ هفتهی پیش تو پارتی!"
پرسید و نگاه آلفا رو دید که چند لحظه روی دوربینش ثابت شد و بعد دوباره روی چشمای باریک خودش برگشت. جیمین طوری دوربینشو توی دستش گرفته بود که امکان داشت هر لحظه بیفته و جونگکوک هم نگرانیش بابت این قضیه رو لو داده بود.
برخلاف تصور امگا که فکر میکرد اون بازم میخواد انکار کنه، پسر عضلهای تایید کرد.
- "یادمه."
+ "چه عجب! پس نیازی به توضیح اضافه نیست."
مو صورتی گفت و بعد نگاهی به دوربین توی دستش انداخت. دقیقا همون دوربینی که توی پارتی پیداش کرده بود.
اخمی کرد و سوالی که اونشب هم پرسیده بود رو تکرار کرد: "حالا که یادته، بهم بگو قضیهی عکسای توی دوربینت چیه جئون جونگکوک!"
و نشون داد حالا دیگه اسم آلفا رو میدونه.
ولی لحن عصبی و تهدید آمیزش بازم قرار نبود به کارش بیاد. اون پسر جدیش نمیگرفت و انگار با خودش عهد کرده بود تا لحظهی آخر انکار کنه.- "نمیدونم داری راجع به چه عکسایی حرف میزنی!"
جیمین تکخند عصبیای زد. اون نمیتونست باهاش اینطوری رفتار کنه. نمیتونست با خودشو به اون راه زدن، به مو صورتی توهین کنه و کارش عواقبی نداشته باشه.
DU LIEST GERADE
BitterSweet | KookMin
Sonstiges~ تلخ شیرین [درحال آپ] جیمین از اینکه به اون مهمونی رفته بود، پشیمون بود. وقتی با اون آلفای اخمو برخورد کرد حتی پشیمونترم شد. اما چی میتونست به مزخرف بودن اون شب اضافه کنه؟! حتی نمیتونست حدس بزنه وقتی تصمیم گرفت توی اون دوربین عکاسی که پیدا کرده بو...