Part 28 - Just Accept it

330 97 141
                                    

پارت بیست و هشتم: فقط قبولش کن

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

پارت بیست و هشتم: فقط قبولش کن

- "میخوای... یه موقعی باهم قهوه بخوریم؟"

گفتش. بالاخره گفت و قدمی که می‌خواست رو برداشت حتی اگه چیز کوچیکی محسوب میشد. حالا حداقل بابت کاری نکردن خودشو سرزنش نمیکرد.

جیمین انتظار شنیدن همچین پیشنهادی رو نداشت برای همینم اخم کرد. جونگکوک قصد داشت باهاش قرار بذاره؟ همچین چیزی رو پیش‌بینی نکرده بود.

و البته که در این‌صورت، نمیتونست قبولش کنه. مو آبی هنوز توی شرایطی نبود که بخواد سر قرار بره و رابطه‌ی جدیدی رو شروع کنه. برگشتنش به کره به هیچ‌وجه این معنی رو نمیداد که همه چیز رو فراموش کرده.

توقع هم داشت که جونگکوک اینو درک کنه. جیمین دیگه نمی‌تونست به همین راحتی‌ها به کسی اعتماد کنه. حسش به آلفا هنوز نمی‌تونست برای با جونگکوک بودن کافی باشه.

+ "جونگکوک من... یعنی فکر نکنم-..."

- "میخوام درباره‌ی یه چیزی باهات حرف بزنم."

جونگکوک اجازه نداد حرفش رو ادامه بده. جیمین قصد داشت مودبانه ردش کنه و مثل اینکه آلفا هم متوجه شده بود.

جیمین پرسید: "درباره‌ی چی؟"

- "وقتی اومدی بهت میگم. فکر کن یه قرار کاریه!"

جونگکوک اینطوری می‌خواست جیمین رو برای اومدن راضی کنه یا واقعا مسئله‌ای وجود داشت؟ جیمین نمی‌تونست گزینه‌ی درستو تشخیص بده.

آلفا به چهره‌ی گیج شده‌ی جیمین نگاه کرد و لبخند زد. اونا هنوز آماده‌ی رفتن سر قرار عاشقانه نبودن. شروع جدیدشون نیاز به زمان داشت و جونگکوک هم نمی‌خواست بابتش عجله کنه.

همونطور که جیمین سکوت کرده بود، جونگکوک قدم‌هاشو به عقب برداشت.

- "من دیگه میرم."

سوار موتورش شد و برای بار چندم لبخند جذابش رو تحویل امگا داد.
قبل از اینکه کلاه کاسکتش رو بذاره روی سرش گفت: "راجع بهش فکر کن باشه؟"

جیمین به پسر نگاه کرد که چطور موتورشو روشن کرد و با تکون دادن دستش، ازش دور شد. اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشت.

BitterSweet | KookMinOù les histoires vivent. Découvrez maintenant