Part 22 - I Want to Kiss You!

460 109 145
                                    

پارت بیست و دوم: دلم میخواد ببوسمت!

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

پارت بیست و دوم: دلم میخواد ببوسمت!

~ "از من خوشت میاد خانمِ مانوبان؟"

امگای دختر جوری خشکش زد که نتونست دود سیگار رو از ریه‌هاش خارج کنه و به سرفه افتاد. تا حدی که احساس می‌کرد نزدیکه که خفه بشه، نفس تنگی گرفت.

نامجون خودشو بهش رسوند و با گرفتن بازوهاش سعی کرد کمکش کنه که نفس‌های منظم بگیره. خنده‌اش گرفته بود و صورت سرخ شده‌ی لیسا هم بیشتر می‌خندوندش!

بالاخره وقتی لیسا تونست بهتر نفس بکشه، زیر لب از مرد تشکر کرد و عقب ایستاد.

~ "خوبی؟"

• "آره!"

~ "فکر نمی‌کردم انقدر با حرفم شوکه بشی."

امگا خنده‌ی توی لحن نامجون رو متوجه میشد. الان باید به این فکر می‌کرد که چه جوابی باید بده اما غیر رسمی حرف زدنِ آلفا توجهش رو جلب کرده بود.

• "فقط حواسم پرت شد."

با جدیت گفت تا نامجون اون خنده رو جمع کنه چون دوستش نداشت. مرد هم بلافاصله همین کارو کرد.

البته آلفا یجورایی جواب سوالش رو گرفته بود. اول بر اساس حدس و گمان سوالش رو پرسید چون رفتارهای لیسا و رایحه‌اش به وضوح نشون میدادن که بهش حس داره.

با اون سوال فقط خواست گفتنش رو برای دختر راحت کنه اما حالا پشیمون بود. بهتر بود صبر می‌کرد تا لیسا خودش تصمیم به گفتنش می‌گرفت.

اما حالا که به جوابش رسیده بود، شاید باید موقعیت رو جور دیگه‌ای جلو میبرد نه؟!

~ "حدسم درسته نه؟"

آلفا دوباره با لحن مطمئن‌تری پرسید و باعث شد ضربان قلب دختر بالاتر بره. سنگینی نگاهش امگا رو تحت فشار قرار میداد.

لیسا فکر نمی‌کرد نامجون رو اینطور ببینه. به نظر می‌اومد اون واقعا داره از این وضع لذت میبره. اون قطعا از دیدن دختر که چطور سرخ میشه و حتی نمیدونه چه جوابی بده، خوشش می‌اومد.

• "الان واقعا نمیدونم چی بگم نامجون‌شی!"

خنده‌ی عصبیِ امگا حین گفتن جمله‌اش کاملا نشون میداد که چقدر مضطرب شده. چطور میتونست آروم باشه اونم درحالی که آلفا نامحسوس بهش نزدیک میشد و یه لحظه‌ام نگاهشو از روش برنمی‌داشت.

BitterSweet | KookMinDonde viven las historias. Descúbrelo ahora