پارت سی و سوم: نمیتونیم!
~ "لطفا راحت باشید."
نامجون همزمان با باز کردن در ویلا گفت و چمدونش رو به داخل هل داد. لیسا، جیمین و جونگکوک درست پشت سرش وارد شدن.
اون سه نفر طوری به اطراف نگاه میکردن که انگار وارد دنیای دیگهای شده بودن. ویلای اختصاصی نامجون توی جزیره نامی، فوق العاده زیبا بود.
لیسا نگاهی به دوست مو آبیش انداخت و آب دهنش رو قورت داد. نیاز داشت جیمین رو هم مثل خودش ببینه که محو اونجا شده. همینطور هم بود.
ویلا درست کنار دریا و با یک فضا و منظرهی باورنکردنی قرار داشت و سمت دیگه هم جنگل سرسبزی دیده میشد.
بخش داخلی هم با دکوراسیون زیبایی چیده شده بود و رایحهی چرم نامجون رو میشد همه جای خونه حس کرد.
همه چیز فرای تصور اون سه نفر بود و البته، خوشحال بودن از اینکه پیشنهاد آلفا رو قبول کردن.
KAMU SEDANG MEMBACA
BitterSweet | KookMin
Acak~ تلخ شیرین [درحال آپ] جیمین از اینکه به اون مهمونی رفته بود، پشیمون بود. وقتی با اون آلفای اخمو برخورد کرد حتی پشیمونترم شد. اما چی میتونست به مزخرف بودن اون شب اضافه کنه؟! حتی نمیتونست حدس بزنه وقتی تصمیم گرفت توی اون دوربین عکاسی که پیدا کرده بو...