پارت16

754 89 23
                                    

فشار انگشتهای پسر دور دستش بیشتر شدو چانیولِ مبهوت رو به خودش اورد.
اونکه نقاب داشت، ممکن بود سو مان همچنان نشناخته باشِش و علت گرفتن بازوش چیز دیگه ای باشه.
و چانیول به هیچ وجه نمیخواست خودش باعث لو رفتنِ ماموریت‌ش بشه پس با نفسی عمیق، ابرو بالا انداخت و دست ازادش رو فرو کرد تو جیب شلوارش:

_چیشده؟!

مخاطبش نقاب نداشت و دیدنِ دوباره ی صورتش  باعث میشد دست چانیول تو جیبش محکم مشت بشه.
چه روزهایی که به این چشمها نگاه میکرد و دلش میخواست شبیه به صاحبشون بشه!
اونی که چانیول خبر نداشت زیرزیرکی با مافیا کار میکنه و زیر پوستی به پارک و بقیه که خالصانه بهش اعتماد میکردن میخنده.

نگاه سو مان کشیده شد روی پسری که پشتِ چانیول، چسبیده بهش قایم شده بود:

-کجا میبریش؟!

سوالش مردمک چشمهای پارک رو لرزوند، نمیتونست به خاطر اینکه شناخته نشده خوشحال باشه چون در این لحظه، تواین مهمونیِ کوفتی و بین این همهمه ی رو اعصاب مونده بود چه جوابی به این لعنتی چشم تیز بده!
فشار انگشتهای سرد پسر بیشتر شدو چانیول کامل به سمت مرد میانسال چرخید.
طوری که پسر مجبور شد دستش رو رها کنه و پشت شونه های پهنش قایم بشه، اون هم درحالی که لرزش شدیدِ تنش حتی از پشت هم قابل توجهِ چانیول بود.

_خریدمش.

چانیول اعلام کردو جونگین که تمام مدت سعی میکرد نزدیک به اون دو بایسته، با شنیدن صدای چانیول جا خوردو ابروهاش بالا پرید، چه نقشه ای داشت؟!

نگاهی به سر تا پای چانیول و دستهایی که تو جیبش بود انداخت و دکمه ی کتش رو باز کرد :
-اشنا نیستی برام، از کدوم گروهی؟

"لعنتی" تنها چیزی بود که چانیول با خودش زمزمه کرد، امیدوار بود لازم نباشه به جایی برسه که این دروغو به زبون بیاره و ریسک های بعدش رو بپذیره ولی الان اینجا و تو این موقعیت بودو باید سعی میکرد بدون اینکه طولانی مکث کنه و شک به دل لی بندازه جواب بده، جوابی که به کمکِ ستوان اوه به دست آورده بود :

_عقاب سیاه.

گروهی که ستوان اوه معتقد بود بزرگترین باند خلافکار نیویورکِ و تنها شخص غریبه ای که تونسته سر از اسمش در بیاره، پلیس نفوذی‌شونه!
پس احتمال اینکه سو مان شک کنه یک درصده و همونطور هم شد، لی ابرو بالا انداخت و نیشخند زد :

-باید حدس میزدم حالا که جورج خودش نیومده آدمشو میفرسته تا عروسک جدیدشو براش ببره!

انگشتهای پسر بیشتر به کت چانیول چنگ زدو پارک به خوبی متوجه این شد.
اگه یه مشت تو صورت این حرومزاده میکوبید تا اینطور با نیشخندو نگاهِ براق صحبت نکنه، چی میشد؟!

-اوکی، سلام منو بهش برسون و بگو حسابی خوش بگذرون رفیق...

سرش رو جلوتر اورد، دستش رو کنار لبش قرار داد و با ولوم پایین‌تری ادامه داد:

𝐀𝐞𝐳𝐫𝐚𝐞𝐥'𝐬 𝐂𝐡𝐢𝐥𝐝Where stories live. Discover now