Part Twenty Nine

303 25 7
                                    

سوار ماشین شدن دی او خواست که اول اونو برسونن چون نمیخواست با رفتن بکی و چانی با کای تنها بشه کای هم که خوب متوجه ی منظورش شده بود مخالفتی نکرد و اول دی او رو رسوند خونه
دی او وارد خونه شد خودشو فوری رسوند به اتاقش بعد از اینکه در رو بست خودشو پرت کرد روی تخت اعصابش خورد بود تک تک صحنه های اون شب جلوی چشماش رژه میرفت
کل خاطره هایی که از کای داشت رو مرور کرد
شروع کرد با خودش حرف زدن:
_:دی او تو دیوونه ای...احمق تو دیوونه ی کایی...کای هم که دوست داره این لوس بازیا چیه که باید مطمعن شم دوسم داره یا نه...اگرم هوسه تو باید کاری کنی که واقعی شه تو باید اونو عاشق خودت کنی...نباید پا پس بکشی...مگه ندیدی امشب به خاطر کارت چجوری گریه کرد...خیلی احمقی کیونگسو...خیلی
دی او مشتشو چند بار با حرص به بالشش کوبید و نفسای عمیق کشید...اینقدر با خودش فکر و خیال کرد و حرص خورد تا اینکه نفهمید کی خوابش برده
کای وقتی رسید خونه حتی نا نداشت از پله ها بره بالا و بره تو اتاق خودش همون جا روی کاناپه ولو شد مواظب بود سر و صدا نکنه تا پدر و مادرش از خواب بیدار نشن اعصابش حسابی داغون بود عصبی بود از دست دی او چون درک نمیکرد چرا هر دفعه داره توسط اون پس زده میشه و عصبی بود از دست خودش که تا کی میخواد خودشو جلوی دی او خورد کنه با خودش فکر کرد:
_:تا کی میخوای اینقد احمق باشی کیم جونگین اون دوست نداره بفهم اینو...اینقدر خودتو کوچیک نکن جلوش...سر سنگین شو باهاش...تا الان سعی کردی اونو عاشق خودت کنی ولی چی شد...هیچی...فقط خودتو سنگ رو یخ کردی
کای با حرص از جاش بلند شد نیاز به یه دوش آب سرد داشت تا اعصابشو آروم کنه پس لباساشو در آورد و رفت تو حموم بعد از اینکه دوش گرفت فوری خوابید تا برای فردا سر حال باشه
فردا صبح هر شیش تاشون دور هم تو حیاط جمع شده بودن بک و چانی که همش در گوش هم پچ پچ میکردن و میخندیدن لوهان که اخماش بدجور‌ تو هم بود و سعی میکرد به سهون نگاه نکنه و اصلا باهاش‌حرف نزنه سهونم بد جور پکر بود دی او هم از نظر کای یکم رفتارش عجیب شده بود ولی کای اهمیتی بهش نمیداد و این باعث شده بود دی او حسابی تعجب کنه
دی او درک نمیکرد که حالا که داره با ملایمت با کای رفتار میکنه چرا کای بی تفاوته
همون لحظه شیومین یکی از بچه های کلاسشون بدو بدو اومد سمتشون و همون طور که نفس نفس میزد گفت:
_:بچه ها خبر جدید رو شنیدید؟!
چانی:
_:نه چی شد؟!؟
شیومین:
_:امتحانایی که قرار بود ماه دیگه برگزار بشه زمانش افتاده جلو
بک:
_:مثلا چقدر جلو؟!
شیومین:
_:مثلا همین هفته ی آینده
با شنیدن این جمله هر شیش تاشون با هم گفتن
_:چییییی؟!؟!
چانی ادامه داد:
_:بوگو جون من!!!
شیومین:
_:به جون تو
شیو یه برگه رو گرفت طرفشون و ادامه داد:
_:اینم برنامه امتحانیمونه...ببینید
دی او فوری برگه رو از دست شیو کشید و شروع کرد به نگاش کردن بعد با ناراحتی گفت:
_:اه اولین امتحانام امتحانای سختیه...یعنی چی؟!؟!یه هفته خیلی کمه
چان گفت:
_:کم که هست ولی برای من درس مهم نی فعلا یه چی دیگه مهمه
این رو گفت و گونه ی بکی رو بوسید بکی هم لبخند شیرینی زد
سهون پوفی کرد و روشو برگردوند همون لحظه زنگ خورد و اونا رفتن سر کلاس بعد از چند دقیقه معلم وارد کلاس شد و شروع کرد به حرف زدن:
_:خوب...فک کنم خبر جلو افتادن امتحانا به گوش همتون رسیده...بخاطر مشکلاتی که واس مدرسه ایجاد شده ما مجبور شدیم که امتحانا رو بندازیم جلوتر...این امتحانا،امتحانای خیلی سخت و مهمیه برای شما و از اونجایی که وقت شما کمه من شما ها رو برای درس خوندن گروه بندی میکنم تا با هم درس بخونید...لازمه که هر روز برید خونه ی همدیگه و با هم سخت درس کار کنید تا توی امتحانا موفق بشید...خوب میریم سراغ گروه بندی خودتون میتونید انتخاب کنید گروه ها دو نفرس...اولین گروه کیان؟!؟
چان و بک اولین نفرایی بودن که دستشونو بردن بالا و همزمان گفتن:
_:ما
و معلم اسماشونو یاد داشت کرد
سهون رو به کای و دی او و لوهان گفت:
_:من مطمعنم اینا یه کلمه هم درس‌ نمیخونن حالا ببین
دی او با خنده گفت:
_:منم همین حس رو دارم
کم کم همه ی کلاس کار گروه بندیشونو انجام دادن و فقط کای و دی او سهون و لوهان مونده بودن سهون از خداش بود با لوهان تو یه گروه باشه ولی میترسید لوهان قبول نکنه وقتی معلم پرسید کیا هنوز گروه بندی نشدن چهار نفرشون دستشونو بردن بالا
معلمشون ادامه داد:
_:سهون و لوهان شما دو تا چون تو یه سطحین و درستونم خوبه تو یه گروه باشید و اما تو کیم جونگین چون درست خیلی ضعیفه بهتره که با کیونگ سو تو یه گروه باشی تا خودتو بتونی بکشی بالا
همه ی اون چهار نفر از این گروه بندی راضی بودن به جز لوهان
بعد از گروه بندی معلم شروع کرد به درس دادن تا زنگ خورد

شذمنده بابت تاخیر...امیدوارم خوشتون بیاد

Random LoveWhere stories live. Discover now