🌼🤘🏽] ↔ خلاصـــه فیــــکشن✯جونگکوک پسر ۱۶ساله ایی که عاشق رنگ قهوه ایی چشمای دوست پسر مرموز مادرش میشه، اما رابطه اون مرد با مادرش اون چیزی نیست که فکرشو میکرد...
تهیونگ مرد ۳۵ساله ایی که با دیدن یه بانیه کیوت و دوست داشتنی که از قضا پسره دوست دختر فاحششه، تنها چیزی که توی ذهنش نقش میبنده اینه که
(اون باید مال من باشه)
دیوونه وار شروع میکنه به پرستیدن معشوق زیبا و معصومش...اما جنس این دوست داشتن چه جوریه؟!!
احساسش عشقه یا جنون!؟++++++++++++++++++++++++++++
"ف...فقط یه مشکلی هست"
"چه مشکلی!؟"
"ق..قربان راستش چون لقاح ایجاد شده از یه رابطه همخونه ممکنه در آینده فرزندتون د..دچار بیماری نقص عضو یا بیماری قلبی و تنفسی بشه"*******************************
"ن..نه...این امکان نداره...ت...تو... جونگکوکی؟!!!...همون ب..بانی کوچولوی خودم!؟؟؟"
"نه اون نیستم، فکرشو نمیکردی منو اینجوری ببینی...؟! جونگکوک کوچولوی بی پناهت مرده بابا"___________________________________
Let's go...
[(زمان: 2016/ مکان :سئول)]
"کوک کوک پاشو تو که هنوز آماده نشدی بلند شو مگه نباید الان مدرسه باشی دیوونه الان ساعت ۸و نیمه اگه من نمیومدم خونه هنوزم خواب بودی پاشووووو که دیر شددد پاشووووووو هعیییی "
"هومممممم اومممممم"
باز جیغ جیغای مامان
" هومممم"
حتما اومده خونههه
"اوممم"
چرا جیغ میزنه، یهو با حس بر خورد چیزی به صورتم فورا چشمامو باز کردم و مامانمو عصبانی و بالشت به دست بالا سرم دیدم
نشست روی تختش و گفت
"سلام مامان جونم صبح قشنگ شمام بخیر چه عجب صبح شمارو دارم زیارت میکنم صبحی که با دیدن شما شروع بشه خیلی قشنگه و دلنشین""اوه پسر قشنگم ساعتو دیدی چنده"
یهو هول میشم و از تخت میوفتم پایین
"شت شت شتتتت"
وای دیرم شده چرا خواب موندم، زنگ اول با آقای چانگ کلاسمه و خبر بدتر اینه که امروز امتحان دارم اونم چییی امتحان فاکیه ریاضییییییییی
دیشب تا صبح داشتم درس میخوندم و متوجه زمان نبودم برای همینه که خواب موندم خوب شد مامانم رسید
تند تند آماده شدم و لقمه ایی که مامانم درست کرده بود از دستش گرفتم و ی ماچ ب لپش زدم و بدو بدو مسیر مدرسه رو در پیش گرفتممدرسه زیاد دور نبود از خونمون و من ۱۰دیقه ایی رسیدم به مدرسه
هوف همینو کم داشتم
"خب خب ببین کی اینجاس آقای جئون اینجاست و دوباره دیر کرده هومم ولی من یادمه یکی با همین شکل و شمایل هفته گذشته قول داده بود که دیگه تکرار نمیشه اینکارش هومم""هاها سلام آقای لی من واقن معذرت میخوام"
و پا میزارم ب فرار و بلند خطاب بهش داد میزنم
"اقای لی من بعد امتحان میام خدمتتون الان امتحانننن دارممم"
YOU ARE READING
Vkook & Kookv| 𝑩𝒆𝒈𝒖𝒊𝒍𝒊𝒏𝒈𝒍𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍🔞 زیـبـای فـریـبـنـده
Action[تکمیل شده✓] اون با زیباییه خیره کنندش همه رو اغوا کرده ... من که جون میدادم برای مست شدن توی قهوه چشمات ... ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ - عاااا عاااح ول ولم کن الان یکی میاد (هق) میاد میبینه +هیششش + الان تموم میشه اوممم ...