تهیونگ بعد از رسوندن الهه ی زیباش به عمارت برای انجام امور عقب مونده به شرکت میره ...
با ایستادن ماشین یکی از بادیگاردا درو براش باز میکنه، با قدم های محکم و پر جذبه وارد ساختمان عظیم الجسه ی شرکتش میشه، بعد چند ثانیه سوبین به طرفش میره و تعظیمی میکنه و همراه با رییسش وارد آسانسور میشه و دکمه ی مربوط به اتاق رییسشو میزنه
و بعد شروع میکنه به گزارش دادن ...
با خروج از آسانسور، راهه اتاق رو در پیش میگیرند و هر کی سر راهشون قرار میگیره برای رییس جذاب و پرقدرتشون تعظیمی میکنن...
با رسیدن به نزدیکیه اتاق منشی در حالی که لباس خیلی باز و بدن نمایی پوشیده از جاش برای احترام گذاشتن به رییسش بلند میشه و تعظیم میکنه
"روز بخیر قربان"
به سمت دری که روی دیوار کناریش تابلوی دفتره رییس به صورت طلایی نوشته شده میره و درو برای رییسش باز میکنه، تعظیمی میکنه و میگه
"قربان مهمون دارید "
تهیونگ می ایسته و منتظر به معنی اینکه کیه بهش نگاه میکنه منشی یکم از جذبه ی نگاه رییسش هول میکنه
"جناب هیونبین، هستن"
تهیونگ برای یک ثانیه چشماشو میبنده و باز میکنه، وارد اتاقش میشه و متوجه شخصی که روی مبل سه نفره ی مشکی رنگ در صورتی که پا روی پاش انداخته و در حال خوردن قهوس میبینه، بدون اهمیت به سمت میزش میره یکی از دکمه های کتشو برای نشستن باز میکنه و روی صندلی مشکی و بزرگش میشینه، سیگاری رو از جعبه ی نقره ایی رنگش بر میداره و روی لبش میزاره و بعد با فندک روشنش میکنه، به صندلیش تکیه میده و همراه با بیرون دادن دودی از دهانش خطاب به مرد که فنجون قهوه توی دستشه و منتظر بهش زل زده میگه
"پدر اینبار با من چه کاری داره، برادر"
کلمه برادرو با نیشخند تمسخر آمیزی میگه...
هیونبین هم نیشخندی میزنه، فنجون قهوه ی توی دستشو میزاره روی میز و به حرف در میاد
"عصبانیه "
تهیونگ دود دیگه ایی از دهانش خارج میکنه
"هوممم، خب!"
"خودکشی دوست دخترت عصبیش کرده، یه نگاه به رسانه ها کردی!!"
"هوممم"
هیونبین خنده صدا داری میکنه
"اوپس، میدونستی سونگ هی قبلا جنده ی من بوده، هه اگه پدر بفهمه جندهارو میکنی دوست دخترت اینقدر ماجرای ازدواجت و سخت نمیگرفت "
تهیونگ همون جور تکیه داده به صندلی در حال دود کردن سیگار با نیشخند گوشه لبش میگه
"میدونی فرق من با تو چیه؟!"
هیونبین فقط بهش نگاه میکنه و منتظر ادامه حرف برادرش میمونه
تهیونگ سیگارو روی لبش میزاره از جاش بلند میشه و به سمت جایی که برادرش نشسته میره و از پشت یکم به سمتش خم میشه سیگارو بین انگشتای کشیدش میزاره و کنار گوشش با صدای بمش حرف میزنه، به همراه حرف زدنش دود سیگار از دهانش خارج میشه
"تنها فرق من با تو توی اینه که من فکر میکنم هیونبین، کار من اینه، فکر میکنم تا تو مجبور نباشی اینکارو بکنی"
هیونبین از گوشه چشم بهش نگاه میکنه و با اخمی که بین ابروهاش ایجاد شده میگه
"منظورت چیه!"
تهیونگ درست می ایسته و به سمت مبل تک نفره ی روبه روی هیونبین میشینه، لم میده و سیگارو بین دستاش میگیره و میگه
"واضحه حرفم هیونبین، فکر نکن قراره به حرفهای احمقانت اهمیتی بدم"
هیونبین عصبی از جاش بلند میشه و با عصبانیتی که توی صداش مشهوده میگه
"فرداشب ساعت ۸یه جلسه ی خانوادگی تشکیل میدیم، تو هم باید بیایی"
و با پایان حرفش بدون اینکه منتظر پاسخی از جانب تهیونگ باشه از اتاق خارج میشه
تهیونگ نیشخند صدا داری میزنه خم میشه و سیگارشو روی شیشه میز خاموش میکنه دوباره لم میده و چشماشو میبنده ...
تقی به در میخوره
تهیونگ همونطور که چشماش بستس جواب میده
"بیا تو"
سوبین وارد میشه تعظیمی میکنه و میگه
"قربان اطلاعات سونگ هی و جانگ هیوک رو براتون آوردم "
تهیونگ چشمای خمار و کشیدشو باز میکنه و به سوبین زل میزنه، سوبین تعظیم دیگه ایی میکنه و برگه های توی دستشو روی میز میزاره...
"قربان، طبق بازجویی که از جانگ هیوک کردیم فهمیدیم حرف ایشون درسته و سونگ هی در واقع همون جانگ هیسون خواهر جانگ هیوکه"
تهیونگ برگه ایی که حاویه اطلاعات و عکس سونگ هی هست رو برمیداره
«جانگ هیسون / متولد ۱۹۸۷/ساکن شهر دگو/متاهل/تا ۱۵سالگی در شهر دگو ساکن بوده، اما بعد از ازدواج با لی شین یونگ از دگو فرار میکنه/اسم خودش رو به جئون سونگ هی تغییر داده/ به عنوان فاحشه توی بار پیکی بلایندرز کار می کرد/دارای یک پسر به نام جئون جونگکوک/پدر بچه نامشخص...»
اخمی میکنه و همونطور خیره به برگه خطاب به سوبین میگه
"جانگ هیوک رو بعد دادن یه گوشمالی، آزادش کنید بره، کوچکترین کاراشو هم زیر نظر بگیرید"
سوبین تعظیمی میکنه
"بله قربان"
و ادامه میده
"قربان شخصی که شایعه تقلب رو پخش کرده پیدا کردیم"
تهیونگ برگه توی دستشو روی میز میزاره و با چشمای خمار و کشیدش به سوبین نگاه میکنه
"از طرف کی بودن"
"از طرف چوی کیونگ بودن قربان"
تهیونگ دوباره لم میده روی مبل و نیشخندی میزنه
"این گرگ پیر زیادی داره خودشو به دردسر میندازه"...
VOCÊ ESTÁ LENDO
Vkook & Kookv| 𝑩𝒆𝒈𝒖𝒊𝒍𝒊𝒏𝒈𝒍𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍🔞 زیـبـای فـریـبـنـده
Ação[تکمیل شده✓] اون با زیباییه خیره کنندش همه رو اغوا کرده ... من که جون میدادم برای مست شدن توی قهوه چشمات ... ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ - عاااا عاااح ول ولم کن الان یکی میاد (هق) میاد میبینه +هیششش + الان تموم میشه اوممم ...