بعد از شناسایی چهره درب های بزرگ عمارت به روشون باز میشه و ماشین لوکس و مشکیه یونگی وارد عمارت میشه.
ساعت ۱۱شب قرار بر برگذاریه جلسه ایی در عمارت بود چون مُسَلماً عبور و مرور به اداره پلیس شک برانگیز و خطرناکه...
"وقتی دیدیش آرامش خودتو حفظ میکنی جیمین"
یونگی که در حال پیاده شدن از ماشین بود اینو به همسرش هشدار میده...
"لعنت، نمیدونم بتونم یا نه"
بعد از پیاده شدن جیمین از ماشین مقابلش قرار میگیره و پیشونیشو میبوسه
"آرامش خودتو حفظ کن عزیزم"
جیمین با اخمی که به خاطر دیدار مجددش با اون مردک مغرور، ایجاد شده روشو از یونگی میگیره و به محیط میده
"نمتونم یونگی، اون لعنتی..."
چشماشو محکم میبنده و یونگی آروم کمرشو نوازش میکنه
"میدونم عزیزم، لطفا آروم باش و نفس عمیق بکش"
چشماشو باز میکنه و به چشمای همسرش نگاه میکنه و لبخندی میزنه، یونگی واقعن همسر لایق و عالی بود براش...
"خوبی الان؟"
"هوممم، خوبم"
جلوتر میرن، تا وارد بشن.
جیمین محض ورود برخورد چیزی رو به دستش حس میکنه...
وقتی زیر پاشو میبینه، شاهد اینه که یه تیر اسباب بازی به دستش خورده و روی زمین افتاده!
جیمین با تعجب به اطراف نگاه می کنه تا منبع جایی که این تیر به سمتش اومده رو پیدا کنه و خب...
یهو موجود کوچولویی رو با فاصله نسبتا کمی از خودشون میبینه که آماده پرتاپ تیر بعدیه!..
YOU ARE READING
Vkook & Kookv| 𝑩𝒆𝒈𝒖𝒊𝒍𝒊𝒏𝒈𝒍𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍🔞 زیـبـای فـریـبـنـده
Action[تکمیل شده✓] اون با زیباییه خیره کنندش همه رو اغوا کرده ... من که جون میدادم برای مست شدن توی قهوه چشمات ... ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ - عاااا عاااح ول ولم کن الان یکی میاد (هق) میاد میبینه +هیششش + الان تموم میشه اوممم ...