part 7

5.5K 452 36
                                    

Taehyung

به خاطر بارش بارون اکثر وسایلای بازی رو نمیشد استفاده کرد همینطور که زیر سایه بون هایی ک الان حکم پناهگاهی بود برای جلوگیری از خیس شدن بودیم رو مو به سمت کوک میکنم
"کوکی الان چیکار کنیم میخوای بریم رستوران!؟؟"
با چشمای معصوم و مشکلی بهم نگاه می‌کنه
"آقای کیم اگ گشنته مستقیم بگو خب "
"اولا آقای کیم ن و اسممو صدا بزن از امروز به بعد دوما خیر گشنم نیس اگرم شد یه خرگوش دارم میتونم بخورمش "
چشماش درست تر میشه و با لحن متعجبی میگه
"اولا هر جور دلم بخواد صدات میکنم آجوشی و دوما من دیگه بچه نیستم که باور کنم آدم خواری!"
"عاعا اشتباه کردی اشتباهتم اینه من عاشق خرگوشام و اینکه گفتم اگر گشنم شد می‌خورمت شوخی نبود کوکی"
با حالت تمسخر میگم
"اوه اوه ترسیدم"
یهو ب سمتش حمله میکنم وبغلش میکنم ومحکمممممممم لپایی که از اولین روز دیدارمون رو مخم راه می‌رفت و باعث میشد دندونام گزگز کنه رو گاز گرفتم عاااح چ حس خوبیه !مگه لپای کسی هم شیرین می‌تونه باشه!!!
دستو پا میزنه که از بغلم بیاد بیرون
"ایی آیی آخخخخخ ولم کننن هعییی کندی لپمو "
از سر ناچار برای اینکه خرگوش کوچولومو اذیت نکنم لپشو از شکار دندونام در میارم ولی همچنان توی بغلمه
با چشمای اشکی بهم نگاه می‌کنه و لپشو میگیره و شرو می‌کنه به غرغر کردن
-"وحشییییی چرا اینکارو کردی ؟؟؟دردم اومد اصلن دیگه بیرون نمیام باهات ببین زشت شدم "
عاح با متمایل کردن صورتش مبنی بر اینکه رد دندونامو ببینم دوباره تحریک میشم گازش بگیرم ولی بجاش سرمو جلو میبرم محکم چندتا بوسه سریع رو لپش میزنم و عقب میکشم
"خوب شد الان؟! "
سرخ شدن گونه های عسلیش به طور واضح قابل دیدن بود آخر مرض قند میگیرم از دستش!
"ن نه هنوز درد میکنع"
بعد جوابش وول میخوره تو بغلم ک ولش کنم
این بار انگار واقن نمیشه کاریش کرد
اینبار محکم میکوبمش به ستون پایه سایه بون و دستشو از رو لپش بر میدارم و برخلاف بوسه های قبلی چندتا بوسه ی آروم و خیس روی لپش میزنم
هوممم پوست نرمش باعث حریص تر شدنم میشه لپاش باعث ازخود بی خود شدنمه یعنی لباش چ جوریه! اونم توی بغلم مثل قبل وول نمی‌خورد و تعجب و گرد شدن یاقوت سیاه چشماشو میتونم حس کنم
میکشم عقب و ازش میپرسم
"الان چی ؟؟!"
با لکنت و صورتی شبیه به گوجه جواب میده
"خو خوب شد"
ی بوس دیگه میکنمش و اینبار ولش میکنم
"اوممم خوبه پس خب ب نظرت کجا بریم؟"
بعد از اینکه از شوک میاد بیرون میگه
"تونل وو حشت بریم "
"من دوست ندارم خرگوشک چیزای ترسناک ببینه و بترسه"
انگار ک اتفاق دقیقه های پیش نیوفتاد کاملا تغییر مود میده و با اخم و حق ب جانب و دست ب کمر میگه
"منو نشناختین هنوز آقای کیم "
و بدون اینکه منتظر من باشه ب سمت باجه می‌ره و کنارش وایمیسه و با چشمای اشاره می‌کنه برم بلیط بگیرم
می‌خوام قورتش بدممممممم طبیعیه آدم اینقدر خوردنی!!!
بلیط میگیرم و میدم دستش
چون پارک خلوت بود زودی داخل شدیم
هر دو تامون تا آخر جوری ک انگار مسخره ترین چیزای عمرمونو می‌دیدیم بودیم
کوک یهو می‌خنده و باشنیدن خندهاش حس اینکه توی دلم قند آب شد رو بهم میده
منم یه لبخند میزنم و مپرسم
"چی شدت یهو خرگوشی"
همینجور ک خم شده و در حال خندیدنه ما بین خندهای شیرینش میگه
"وای وای خیلی مودی اصن یادم نمیره قیافتو 😂😂 "
یهو یه زامبی مثلاً
محکم بازومو میچسبه که یهو واکنش میدم و شوتش میکنم اون ور
کوک با تعجب و خنده
"اوپس اوه اوه اونو.... "

Vkook & Kookv| 𝑩𝒆𝒈𝒖𝒊𝒍𝒊𝒏𝒈𝒍𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍🔞  زیـبـای فـریـبـنـدهDonde viven las historias. Descúbrelo ahora