32

281 51 0
                                    

Sungmin's pov.

بعد از چند روز توی انفرادی بودن و بی خبری از جفتم،بالاخره اونجا بودم:سرکار خانم جئون سونگمین، اعترافاتتون در دادگاه بعد از تحقیقات تایید و پذیرفته شد و اثبات گردید که شما با ولگردها همکاری نداشتین!
و اما در مورد پرونده‌ی آقای جانگ هوسئوک، که به اذعان شما،جفتتون هستند با توجه به اینکه ایشون قبلا عضوی از این پک بودند و به دلایلی رفتن،دادگاه جفت بودنتون رو می‌پذیره ولی قبلش باید در حضور دادگاه همدیگر رو مارک کنید‌.


با خونده شدن حکم،هوسئوک اخماش رو توی هم کرد و خواست اعتراض کند که جلوش رو گرفتم و طوری که کسی نشنوه گفتم:احمق شدی؟فوقش چند وقت دیگه که آب ها از آسیب افتاد،برش میداریم

هوسئوک چیزی نگفت و به عنوان تایید قبولش کردم و بجای هر دومون جواب دادم:چشم اقای قاضی!

قاضی سر تکون داد:متوجهم!جئون سونگمین رو از دادگاه خارج کنید

دستور داد و قبل از اینکه بتونم اعتراض کنم از  دادگاه بیرون انداخته شدم.‌زمان  به سختی می‌گذشت و استرس امونم رو بریده بود که بوم!گفتن برگردم داخل و همدیگر رو مارک کنیم!هیونگ جدیدت پیوندمون رو قبول کرده بود!

جونگکوک خندید و رو به هوسئوک کرد:اونطوری که نونا داشت می‌گفت،فکر میکردم نذاری مراسم مارک صورت بگیره!چیشد پس؟

هوسئوک نگاه سردی بهم انداخت و جواب داد:نونا جونت داستان رو نصفه تعریف می‌کنه!وقتی از دادگاه خارج شدیم با مشت زدمش!

-و من هم لطفش رو با یک مشت متقابل پاسخ دادم

جونگکوک دستش رو جلوی دهانش گرفت و با تعجب بهم نگاه کرد و بعد از اینکه داستانمون رو توی ذهنش دوره کرد، از شدت خنده منفجر شد:وای نونا!تو جفت پیدا کردن ما رو مسخره میکردی حالا بعد از مراسم مارک خودت،مسابقه مشت زنی گذاشتین؟تبریک می‌گم بهت!


هوسئوک سرگرم شده خودش رو جلو کشید و گفت:اگر داستان رو از لحظه‌ی آشناییمون می‌شنیدی جالب تر هم میشد برات!


جونگکوک هیجان زده پاهاش رو روی مبل جمع کرد و چهارزانو نشست:هیونگ میشه تعریف کنی؟

شاید الان هوسئوک بخواد تعریف کند ولی میدونم یه روزی قراره ازش پشیمون بشه پس سریع مداخله کردم:نخیرشم!هیونگت قرار نیست هیچی رو برات تعریف کند!قراره دوتایی بیرونت کنیم!از بقیه یاد بگیر!اومدنم دیدنمون و رفتن! تو چرا موندی؟پاشو کیشته شو ببینم!شاید من یه کار خصوصی با جفتم داشته باشم


جونگکوک لب‌هاش رو توی دهنش کشید و چشماش برق زد:کار خصوصی؟برای کسی که مشت خورده؟اوه هانی تو راه زیادی باید بری تا به کار خصوصی برسی!

-پسره‌ی منحرف!من تو رو اینطوری بزرگت کردم؟به چی فکر میکنی ور پریده؟اون جفت بچه مثبتت که اهل اینکارا نیست،نگو که به اون بیچاره هم یاد دادی؟اون امانت بود دست ما!

جونگکوک ریلکس دراز کشید:حرص نخور نونا!به تو هم یاد میدم!


میخواستم به شوخی یه پس گردنی نثارش کنم که دلم لک زد برای بغل گرفتنش!من این بچه رو خیلی وقته بغل نکردم!چقدر دلم براش تنگ شده.

جلو رفتم و اون خودش رو جمع کرد که نخوره و من به زور بغلش کردم:نونا چت شد یدفعه؟

-دلم برات تنگ شده بود!حتی برای این جر و بحث های دروغینمون!میدونی که نونا چقدر دوست دارد؟

قطره اشکی که ناگهان از چشم‌هاش پایین اومده بود رو پاک کردم و چشم‌هاش رو بوسیدم:عه عه عه!چیشدی تو؟

سرش رو به آغوشم فشرد و گریه کرد: این مدت که نبودی، خیلی بد بود!قلبم هنوز درد می‌کند!خیلی ترسناک بود!می‌گفتن دیگه برنمی‌گردی!نمی‌دونی چه حال بدی بود نبودنت!

سرش رو بوسیدم و کتفش رو نوازش کردم که آروم بشه:میدونم عزیزم!میدونم!


-اگر شوی خانوادگیتون تموم شد یه جایی بدین من بخوابم


با حرفی که هوسئوک زد،جونگکوک از توی آغوشم بیرون اومد و همونطور که اشک هاش رو پاک میکرد جواب داد:واای هیونگ!خیلی رو مخی!

دماغش رو بالا کشید که هوسئوک جواب داد:یه نصیحت بهت میکنم، عاقل باشی روی هوا میگیریش!وقتی گریه می‌کنی زشت میشی و آبریش بینی می‌گیری!البته عادیه ها!اینطوری کار میکنه!ولی خب گفتم بدونی که حواست باشه!

-آدم زشت باشه رو مخ نباشه!


کنترل خنده سخت بود و واقعا یه شوی خوب رو اجرا می‌کردن:متاسفانه رو مخ هم هستی!

-به رو مخی تو نمی‌رسم هیونگ!

-رو مخی از خودتونه

-درس پس می‌دیم

دیگه واقعا داشتن روی مخم می‌رفتن.چقدر چرت و پرت میگن:بسه دیگه!سر درد گرفتم

جونگکوک خواست چیزی بگه که انگشت اشاره‌ام رو جلوی دهنش گرفتم:نه عزیزم!

-به جفتت بگو عزیزم!

هوسئوک چشمی چرخوند و ادای جونگکوک رو درآورد  ولی تند تند پلک زدن ضایعش رو نتونست مخفی کند:فضولی موقوف

هوسئوک بی توجه به بحثمون اعتراض کرد:من هنوز خوابم میاد

جونگکوک با دست اتاق من رو نشون داد:اونجا اتاق نوناست!


هوسئوک زل زد به من:من پیش تو نمی‌خوابما!اتاق بهم بده


-هیونگ در جریانی که تو مَرد...

نذاشتم حرف خجالت آورش رو ادامه بده:طبقه بالا،اولین اتاق سمت راست

-ممنون

بی توجه به جونگکوک هوسئوک رو با چشم‌هام دنبال کردم ولی قبل از اینکه از دیدم خارج بشه درد بدی توی دستم پیچید‌:جونگکوک مگه سگی که گاز می‌گیری؟

-خفه‌ام کردی خب!عادت جدید پیدا کردی هر چی میشه دستت روی دهن منه!

-شاید سر تو جای دست های من رو گرفته!انگار من پشتی‌ام روم لش شدی

-همینه که هست

-تو هم همینه که هست

MateWhere stories live. Discover now