9

429 79 2
                                    

شب سوم مهمونی شلوغ تر از دو شب قبل بود و الکل خون جونگکوک از همیشه بیشتر.

سونگمین چند بسته چیپس و تخمه با خودش آورده بود و از مناظر که صد البته زوج مینیون و جینجون بودند؛لذت می‌برد.

این مهمونی‌های شبانه شاید نتونسته بودن جفت جونگکوک رو پیدا کنن ولی برای نزدیک کردن دو جفت دیگه خوب عمل کرده بود.

مهمونی به روال هرشب جلو می‌رفت.یسریا توی پیست رقص،یسریا درحال نوشیدن و یسریا با پارتنرشون داشتن از مهمونی لذت میبردند.

همه چیز مثل دوشب قبل بود جز ‌ورود مهمان اصلی.《جفت جونگکوک بالاخره اونجا بود.》

جونگکوک با حس رایحه‌ی جفتش از جا پا شد و نگاه سونگمین هم باهاش حرکت کرد تا حواسش بهش باشه که توی دردسر نیوفته ولی با دیدن روبرو شدن جونگکوک با پسر آلفایی که بنظر غریبه نبود ابرویی بالا داد و همونطور که بسته چیپس جدید باز می‌کرد؛ منتظر نمایش زوج جدید شد.

جونگکوک نیشخندی زد و جلو رفت.‌ از یقه‌ی کت تهیونگ گرفت و نزدیک کشیدش:به به!ستاره‌ی مهمونی!جفت عزیزم!

ابروی تهیونگ بالا پرید و سرگرم شده منتظر ادامه‌ی حرف‌های جفت مستش شد:میدونستی این مهمونی‌ها رو برای پیدا کردن تو گرفتم؛نه؟چون اون شب نادیده‌ات گرفتم نیومدی تا انتقام بگیری؟بذار اینو روشن کنیم!من نسبت به هر چیز جدید زندگیم اول بی تفاوتم بعد واکنش نشون میدم!نمیخواستم ردت کنم که!

تهیونگ دستش رو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و به خودش چسبوندش تا از تلو تلو خوردن و افتادن احتمالیش جلوگیری کند:من از کجا باید میدونستم که جفت بی تفاوتم برام مهمونی گرفته؟

جونگکوک حرف جفتش رو تصحیح کرد:برات نه!برای پیدا کردنت!

تهیونگ خندید ولی زیاد دوام نیاورد چون دسته ای از موهاش توی مشت جونگکوک گرفتار و کشیده شدند :آخ...آییی....لعنتی.....ولم کن

جونگکوک، تهیونگِ دردمند را هل داد و از خودش جداش کرد:تموم شد!پیدات کردم!دیگه میتونی بری!

تهیونگ همونطور که سرش رو ماساژ میداد گفت: اینجوری که دوباره گمم میکنی

جونگکوک گوشیش رو به سمتش گرفت:شماره‌ات رو بزن!گمت نمیکنم!

تهیونگ گوشی جونگکوک رو گرفت و بعد از وارد کردن شماره‌اش به خودش زنگ زد تا خودش هم شماره‌ی اون رو داشته باشه. در قبال این جفت وحشی کار از محکم کاری عیب نمی‌کرد.

خواست گوشیِ جونگکوک رو پس بده که اون مردکِ مست تعادلش رو از دست داد و توی بغل تهیونگ افتاد و پیشونیش به دماغ تهیونگ از همه جا بی خبر برخورد کرد. تنها شانسی که تهیونگ اورد این بود که شدت ضربه در حدی نبود که آسیب جدی ای ببینه:لعنت بهت!دماغم!سرم!الهه ی ماه عجب غلطی کردم ازت جفت خواستم!

جونگکوک بی توجه به سر و صدا های جفت کولیش به سختی ازش جدا شد. دست های جفتش رو از صورتش جدا کرد و انگشت هاش رو از محل رویش موی کنار پیشونیش تا فکش کشید و لب زد:تا حالا دقت نکرده بودم ولی قیافه‌ات بدک نیست

هنوز تلو تلو می‌خورد و نزدیک بود بیوفته که تهیونگ گرفتش:لعنت!یا تو بغلم بمون یا قبل از اینکه به خودت و بقیه صدمه بزنی برو یه گوشه بشین !


جونگکوک هلش داد و گفت:فضولیش به جفتی که اسمش رو نمیدونم نیومده


تهیونگ دست به سینه شد و با حرص جواب داد:تو واقعا نوبرشی!بجای اینکه من طلبکار باشم تو عصبانی ای؟

جونگکوک بی توجه به آلفاش به سمت دی جی رفت.‌ موسقی رو قطع کرد و با میکروفون اعلام کرد:خانوم ها و آقایونِ علاف و بیکار!مهمونی تموم شد!دیگه میتونید برید!

صدای اعتراض مهمون ها بلند شد که به مذاق جونگکوک خوش نیومد. اون الان سرش درد می‌کرد و اون ها اصلا کمک نمی‌کردند. خواست دستگاه صوتی رو از جایگاه دی جی روی زمین پرت کند که از پشت توی آغوش آشنای خواهرش فرو رفت:دیگه جفتت رو پیدا کردی عزیزم!بهتره برگردیم خانه!

جونگکوک مثل بچه های حرف گوش کن همراه خواهرش به سمت بقیه رفت.‌‌ زوج مینیون وقتی دیدند گمشده،پیدا شده اونجا رو ترک کرده بودن و الآن سونگمین مونده بود و جونگکوک و جینجون:پاشید بریم!

نامجون به جین اشاره کرد:اون هم مسته

سونگمین اخمی کرد:تو به جونگکوک کمک کن!من هم جین رو میارم!

تهیونگ که این مدت ساکت مونده بود پرسید:نامجون تو با من نمیای؟

سونگمین سوالی به نامجون نگاه کرد که جواب گرفت:برادرمه!

نامجون بدون اینکه به تهیونگ نگاه کند جوابش رو داد:من با سونگمین میرم!

سونگمین کنجکاو شد که چه اتفاقی بین دو برادر افتاده ولی فعلا وقتش نبود.‌ اجازه داد که نامجون زیر بغل جونگکوک رو بگیره و کمکش کند و خودش هم جین رو کول کرد که تهیونگ به سمت نامکوک رفت:بذار کمکت کنم

نامجون حرفی نزد و اجازه داد تهیونگ از سمت دیگه زیر بغل جونگکوک رو بگیره و با هم به سمت ماشین سونگمین رفتند.

《جفت جونگکو‌ک هم پیدا شد.‌‌حالا باید پیشینه اش رو در بیارم.‌ پیشینه ی جیمین که خوب بود》

MateWhere stories live. Discover now