هوای امروز، اونقدر خوب بود که نتونست بهش نه بگه و برای خریدِ وسایل موردنیازِ خونه اش رفته بود. هنگام برگشت؛بعد از به سختی بالا بردن وسایلش از پله های ساختمان،درست وقتی فکر میکرد روز تعطیلش از این بهتر نمیشه؛با دیدن تهیونگی که معلوم نبود چقدر بیرون خونه اش منتظر مونده،روزش بهتر هم شد و لبخند روی لبش عمیق تر:تهیونگ؟
تهیونگ دست از نقاشی کشیدن های فرضی با پاهاش برداشت و متعجب به سمت جفتش برگشت:خونه نبودی؟
جونگکوک پوکر شده جواب داد:چرا بودم ولی تلپورت کردم اینجا
تهیونگ ابرو بالا انداخت و پرسید:تلپورت؟
جونگکوک تکخندی زد:شوخی کردم!چرا قبلش خبر ندادی؟بیا بریم تو
جونگکوک از کنار تهیونگ رد شد و درب خانه رو باز کرد و اجازه داد تا جفتش وارد بشه.
ولی با ندیدن حرکتی، صداش زد:نمیای داخل؟تهیونگ بدون اینکه چیزی بگه وارد خانه شد و مثل کسیکه از بس رفت و آمد داشته راحته -ولی در واقع فقط توی فکر بود- کفشش رو با دمپایی روفرشی عوض کرد. به سمت مبل های پذیرایی رفت و کتش رو روی دسته اش گذاشت و سریع گوشیش رو درآورد و پیامی برای سوکجین تایپ کرد:جونگکوک من رو دید و مجبور شدم برم داخل خانه!
وقتی پیامش ارسال شد،جونگکوکی رو دید که لباس های بیرونش رو عوض کرده و از اتاق خارج میشه:فکر میکردم بعد اون شب دیگه نبینمت!حتی پیام هم ندادی
تهیونگ معذب روی مبل جا گرفت و درحالیکه گوشیش رو توی دستش می فشرد؛ جواب داد:شاید من هم منتظر پیامت بودم؟البته خیلی دوست داشتم به بهانه ی دعوتت به خانه ام بهت پیام بدم ولی میدونستم نمیای
جونگکوک چشم هاش رو ریز کرد و چهره ی جفتش رو از نظر گذروند:و از کجا میدونستی؟شاید میومدم
حالا موضوع برای تهیونگ از استرسی که وجودش رو گرفته بود،مهم تر شده بود. گوشیش رو کنارش گذاشت و خودش رو جلو کشید:یعنی صرف نظر از ایده ی ماسک آلفاها میای؟مثلا امشب؟
جونگکوک ناباور تکخندی زد و همونطور که با کمک دست هاش روی اپن آشپزخانه می نشست جواب داد:ماسک آدم ها درست تره!صرف نظر از جنسیت اولیه و ثانویه، خیلی ها ماسک های خوبی روی صورت شیطانیشون دارن
تهیونگ صورت در هم کشید و به سر جای قبلیش برگشت:از اولش هم میدونستم نمیای
-آخه الآن تو خودت اینجایی!بعد پاشیم بریم خانه ات که شام بخوریم؟دیگه یه وعده شام رو میتونم بهت بدم
تهیونگ بهش چشم غره رفت و حرفش رو بی پاسخ نذاشت:داری بهونه میاری
جونگکوک دستش رو به حالت تسلیم بالا گرفت و همونطور که میخندید از روی اُپِن پایین پرید و به آشپزخانه رفت:تسلیم تسلیم!شام میریم خانهی تو!

YOU ARE READING
Mate
WerewolfCouple:vkook,minyoon,jinjoon Genre:chatstory,omegaverse این فیک چت صرفا جهت سرگرمی نوشته شده. شروع:۲۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۱:۲۱ پایان:۴دی۱۴۰۲ ۲۱:۲۹