4

751 103 4
                                    

Sungmin's pov.

شما یک گروه ایجاد کردید.

شما جونگکوک ، یونگی و سوکجین را به گروه اضافه کردید.

-بچه‌ها بریزید اینجا ببینم

سوکجین:چته؟

-تو چته؟چرا پاچه میگیری؟

جونگکوک:گروه تشکیل شد که شما دوتا افتادید به جون هم؟

یونگی:باز چیشده؟

سوکجین:الآن اعصاب ندارم
اگر کار نداری برم

-خوبی؟
چیزی شده؟

سوکجین:چیزی شده؟
بپرس چی نشده
من جفتم رو پیدا کردم و حدس بزن چی؟
اون با گریه، گذاشت و رفت و گفت الهه‌ی ماه نباید این کار رو باهاش میکرده

-چیزی رو سانسور نکردی؟
مثلا یه حرکت غیرمتمدنانه؟

سوکجین:غیر متمدنانه؟
منِ لعنتی حتی مارکش هم کردم

یونگی:شِت
این حجم از ریدن؟

- چیزی برای گفتن ندارم

جونگکوک:یعنی ازش نپرسیدی؟

سوکجین:کامان
همه دارن مینالن که جفت/پارتنرشون زیر بار مارک کردن نمیره
من هم مارکش کردم
هم بهش اجازه دادم مارکم کنه
ولی اون خودش نخواست و بجای مارک کردنم رفت

یونگی:لطفتون مستدام عالیجناب
ممنون از این همه ریدن

سوکجین:یونگی من مافوقتم

یونگی:اینجا جمع دوستانه‌است
توی پایگاه چشم

جونگکوک:مشکل اینه که این حتی نمیدونه مشکل چیه

-سوکجین توی ریدمان های ۲۴ساعت گذشته تو مقام اولی

سوکجین:بقیه چه گوهی خوردن مگه؟

-هیچی!
همتون باهم برنامه گذاشتید جفتاتون رو پیدا کنید
جونگکوک به تخمش گرفتتش
یونگی فرار کرده
تو مارکش کردی
ببین تو مارکش کردی
تو بدون خواست خودش مارکش کردی
یعنی تو، توی بازار خر فروشا لنگه نداری

سوکجین:اوه
تو پیدا نکردی؟
لعنتی سنت دیگه داره خیلی بالا میره‌ها
شاید مرده باشه
یا جای دیگه باشه
بیخیالش شو
با یکی برو تو رابطه

-الان من کمبود جفت دارم؟
چرا بحث رو با قهقرا می‌بری؟
بالاخره فهمیدی که چی کردی؟

سوکجین:توی مجله‌ی گلدن میت رتبه یک آشنایی عاشقانه از نظر امگاها مارک شدن یهویی و بدون اطلاع قبلی بود

جونگکوک:اون تجاوزه
و ما از اون دوران عبور کردیم
همه‌ی امگاها اون شِت رو نمی‌خونن و توش شرکت هم نکردن

-ما الان توی همین گروه دوتا امگا داریم و یه لحظه جاشون رو با جفت خودت عوض کن
اگه برگردی دوباره انجامش میدی؟

سوکجین:خب حالا چه گهی بخورم؟

-باهاش حرف بزن
دلایل تخمیت رو بگو
توضیح بده که متوجه اشتباهت شدی
عذر خواهی کن
ازش یه فرصت برای جبران بخواه
براش جبران کن

سوکجین:حله
حالا این گروهو برای چی زده بودی؟

-کلا نمیذارید که
جونگکوک نمیدونه جفتش کیه
قراره مهمونی بگیریم
به اون تمین هم گفتم همه‌ی مهمونای اون شب رو به خونه‌اش دعوت کنه
تا ببینیم میتونیم پیداش کنیم یا نه

یونگی:اگه نیومد چی؟
بالاخره ملت بیکار نیستن که هرشب هرشب برن مهمونی

-چاره‌ی دیگه‌ای نداریم
باید حداقل تلاشمون رو بکنیم
این گروه رو برای هماهنگی مهمونی زده بودم

جونگکوک:چرا داریم
بیخیالش بشیم

-خیلی حرف می‌زنی جونگکوک
آخر این هفته مهمونیِ خانه‌ی تمین میبینمتون

یونگی:چی؟
خودت هم میری؟
واااو
فرمانده جئون بزرگ توی مهمونی

-مجبورم
نرم این بزمجه دوباره به روی خودش نمیاره
حداقل برم بفهمم طرف کیه

جونگکوک:من هنوز اینجام

-ریمووت کنم؟

جونگکوک:خیلی ممنون از لطفت😐

شما جونگکوک را از گروه حذف کردید


یونگی:خوش بگذره

-به من و تو فردا قراره خیلی خوش بگذره
من،تو،کافه کتاب و احتمالا جفتت

یونگی:فرمانده تو رو خدا بیخیالش شو
قرار شد بهش فکر کنم

-تایم فکر کردنت تموم شده
فردا ساعت ۵ونیم میام دنبالت
به نفعته حاضر باشی

شما یونگی را از گروه حذف کردید

-خب سوکجین؟

سوکجین:من مثل اون دو تا نیستما
نمیتونی کنترلم کنی

-تو خوبی
امگات شغلش چیه؟

سوکجین:دانشجوئه

-فردا کلاس داره؟

سوکجین:آره ساعت ۱۱ تموم میشه

-آمارش رو هم که کامل داری

سوکجین:میدونستی که دارم

-فردا ۱۰و۲۰ درب خونه اتم

سوکجین:لعنت بهت
من آمادگیش رو ندارم

-منم وقتش رو ندارم
میدونی که چند وقت دیگه باید برم ماموریت
قبلش باید کلی چیز رو سر و سامان بدم

سوکجین:وقتی برگشتی یه کاریش میکنیم
تازه خودمون هم چلاق که نیستیم

-نه خوکید
می‌رینید و می‌خوریدش
تا فردا

سوکجین:باشه
میبینمت

شما سوکجین را از گروه حذف کردید

MateWhere stories live. Discover now