36

664 49 12
                                    

چند سال بعد

هوسئوک بعد از چک کردن مجدد مغازه و چشم غره رفتن به یونگی‌ای که روی مبل دراز کشیده بود و کتاب میخوند و اصلا کمک نمی‌کرد، به سمت ورودی رفت و قبل از باز کردن در،سونگمین داخل شد:اوپس!خوش موقع اومدم نه؟داشتی می‌رفتی که برای اولین بار در رو به روی مشتری ها باز کنی؟

سونگمین چند روز گذشته رو ماموریت بود و نتونسته بود به هوسئوک برای افتتاحیه‌ی کتاب فروشیش کمک کند و دقیقا برای افتتاحیه رسیده بود!کتاب فروشی‌ای که یجورایی شریکیِ همشون بود و احتمالا قرار بود پاتوقشون بشه!

مغازه‌ی بزرگی بود و فضای دلنشینی داشت!توی ورودی یه دست مبل برای نشستن گذاشته بود و کنارش،صندوق بود!هر ردیفِ کتاب خانه رنگ متفاوتی داشت و فرق نمی‌کرد سفید باشه یا نارنجی و حتی مشکی رو هم می‌تونستی ببینی!یکم سردرد آور بود ولی خودشون دوستش داشتن،پس کی می‌تونست اعتراض کند؟

هوسئوک با دیدن سونگمین،حس کرد اکسیژن پیدا کرده.سریع توی آغوشش کشیدش و توی گوشش زمزمه کرد:آخ!آره!به موقع رسیدی!داشتم از استرس می‌مردم!

سونگمین تکخندی از ذوق کرد و متقابلا بغلش کرد:الان بقیه هم میان استرست بیشتر می‌ریزه!

هوسئوک حلقه‌ی دستش رو سفت تر کرد و همزمان غر زد:چون قراره اعصابم بهم بریزه!

سونگمین جواب غرغر های هوسئوک رو با یه بوسه روی گونه‌اش داد و همون لحظه صدای بقیه هم اومد.
جونگکوک زودتر از بقیه رسید و هوسئوک رو که تازه دل از سونگمین کنده بود رو بغل کرد:میدونم ترجیح می‌دادی سونگمین رو بغل کنی ولی ادب حکم می‌کنه من رو بغل کنی!

هوسئوک انگار چیز چندشی دیده،صورتش رو جمع کرد و جونگکوک رو از خودش فاصله داد:کیشته کیشته!نبینمت!ادب؟تو میدونی ادب چیه؟چرا اینقدر دیر اومدی؟

تهیونگ شرمزده دستی توی موهاش کشید و بجای جونگکوک جواب داد:شاید یکم مقصر من بودم؟بخدا هیونگ قرار بود کارم زود تموم بشه ولی یکم باگ، درواقع خیلی باگ بود!


نامجون دست گلی که با خودش آورده بود رو آورد جلو و به هوسئوک دادشون:امیدوارم موفق بشی و بتونی شعبه های دیگه‌ای هم داشته باشی!

جین پرید وسط حرفش و جمله‌اش رو تکمیل کرد:و پول های ما رو چند برابر کنی!

همه خندیدند و هوسئوک بی پاسخ نذاشتشون:شما دو نفر، همین الان سود این ماهتون رو هم از دست دادین!بعد دنبال سهمتون توی شعبه بعدید؟

هردوشون همزمان،متعجب پرسیدن:چرا؟


-چون من گاو نیستم که برام گل آوردید!از اون یونگی یادبگیرید که برام گیلاس آورده

MateWhere stories live. Discover now