Chapter 5

302 96 26
                                    

ناله های ملایمی اتاق رو پر کردن، صداشون ضعیف بود و با خش خش ملحفه های زیرشون و صدای لب هایی که دیوونه وار روی هم فشار میاوردن مخلوط شده بود. بدنش از سنگینی فردی که روش قرار داشت و بوسه های شلخته روی گردن میذاشت درد میکرد. با حس انگشت هایی که از روی گردنش تا پایین شکم لختش حرکت میکردن قوسی به کمرش داد و هر لحظه آتیش وجودش بیشتر از قبل شعله ور میشد.

انگشت های بکهیون به سیاهی های بهم ریختش چنگ زد و با نزدیک تر کردن صورت هاشون یکبار دیگه خواست تا طعم اون خلسه رو بچشه. لب های نازکش بدون تردید باز شد و اجازه داد زبون بی قرار اون فرد غار خیسش رو تجربه کنه. اون شخص جوری با گرسنگی میبوسیدش که انگار این بوسه قرار بود آخرین لمسشون باشه. ناله ها بین لب های اسیرشون گم میشد، بینی هاشون به شدت روی هم فشار میاورد و بدن هاشون مدام پیچ و تاب میخورد.

سرش رو به عقب پرت کرد، خودش رو از اون بوسه دور کرد تا بهش اجازه دسترسی به گردنش رو بده. زیر لب ناله میکرد و حرف های نامفهموم میزد. به حد مرگ داشت لذت میبرد. با حس مکیدن پوست حساس گردنش لب پایینش رو گاز گرفت و درد خوشایند لاو مارک غریبه روی پوستشو به جون خرید. دست هاش بی اراده دور شونه های پهن پسر حلقه زدن و همونطور که اون غریبه بوسه های پشت همش رو از گردنش تا گلوی خوش فرمش میکشوند ناله های ریزی کرد.

تو یه چشم بهم زدن پوزیشنش عوض شد، غریبه اونو به پشت چرخوند و باسنش رو بالا گرفت. هیچ چیزی تنش نبود و میتونست حس کنه اون پسر روی زانوهاش خم شده و داره با انگشت هاش ورودی بدنش رو نوازش میکنه. به ملافه ی روی تخت چنگ زنگ زد. ناله ی بلندی کرد و از خجالت سرش رو داخل بالشت فرو برد. نمیتونست بی حرکت بمونه، اون غریبه داشت با انگشت هاش یه لذت جدید رو بهش میداد.

قبل از اینکه بتونه بیشتر از اون حس لذت ببره و بفهمه چه اتفاقی داره میفته عضو اون مردو که جلوی ورودش ضربه میزد حس میکرد. غریبه داشت باهاش بازی میکرد و مدام عضو سختش رو جلوی ورودیش تنظیم میکرد اما هیچ فشاری وارد نمیکرد. فریادی از روی لذت زد و در مقابل صدای ناله ی بم غریبه رو هم شنید و خیلی نگذشت که اون پسر با فشار دادن عضوش واردش شد. چنگ محکی به ملافه زد و سرش رو بالا گرفت. نمیتونست اون پسرو تو اون پوزیشن واضح ببینه تنها چیزی که حس میکرد ضربه های لذت بخشش به پروستاتش بود.

بدنش با هر ضربه تکون شیرینی میخورد و بکهیون دیگه نمیتونست ناله هاش رو محدود کنه. بلندتر ناله کرد و نزدیک بودن خودش رو حس میکرد. صدای ناله هاش کوتاه و تند شد. بیشتر به ملافه چنگ زد و چشم هاشو روی هم فشار داد. غریبه خم شد و بوسه های نرمی روی شونه اش نشوند و تو همون حال ضربه های عمیق تری بهش زد.

دست های غریبه دور کمرش چنگ انداختن و اونقدر به پوستش فشار میاوردن که مطمئن بود جای کبودیش روی بدنش میمونه و تو همون حال ضربه هاش رو تند تر کرد.

The SinnersWhere stories live. Discover now