پارت _ 8

1.3K 125 22
                                    

[ سوت زدن جونگکوک رو بشنوید چون بعدا باهاش کار داریم ] 👆









_چی؟؟

_واضح نبود؟ گفتم جلوی من دوش بگیر

_میخوام برگردم

جونگکوک ابرویی بالا انداخت

_میخوای برگردی؟ ولی اون پایین خراب کاری کردی

تهیونگ بار دیگ دستاش رو جلوی عضوش قرار داد ، باید چی میگفت؟ داشت از خجالت آب میشد

_میخوام برگردم

جونگکوک دستش رو داخل جیب شلوارش فرو بردو قدمی به تهیونگ نزدیک تر شد

_نه دیگ نشد! تو بامن میای

بازوی تهیونگ رو به دست گرفتو دنبال خودش به سمت طبقه ی بالا کشوند

_پشیمون شدم ، نمیخوام دوش بگیرم... ولم کن... ولم کن....

_ساکت شو و دوشت و بگیر

تهیونگ با نگاه مظطربی به دوش هایی ک با فاصله ی کم کنارهم قرار گرفته بودن خیره شد

_اینجا؟

_ببخشید که براتون وان با گلبرگ های رز آماده نکردیم قربان

تهیونگ چشم غره ای به جونگکوک رفت و به کف حمام که پر از اشغال و گل بود نگاه کرد

_ولی من ترجیح میدم تو کام خودم غرق بشم اما اینجا حمام نکنم

جونگکوک پوزخندی زدو به تهیونگ نزدیک شد ، سرش رو از پشت کنار گردن تهیونگ قرار دادو نفس کشید ، چه بوی خوبی ، بویه بلوبری میداد

_ فکر کردی من احمقم کوچولو؟

باصدای ترسناک جونگکوک درست پشت سر و نزدیک گوشش اب دهنش رو قورت داد

_میخواستم فرارکنم

_حاضرم شرت ببندم یک بارم با اون کوچولوی بین پات ور نرفتی

تهیونگ چشمش رو روی هم فشارداد

_یا منو بکش یا بزار برم..

فعلا سودت تو گزینه ی سومه قندعسل

قند عسل؟ قندعسل تیکه کلام مادرش بود! با بهت به طرف جونگکوک برگشت

_گزینه ی سوم؟

_ببردیش تو اتاقش

_منظورت از اتاق اون چهاردیواری سردو بدون هیچیه؟ حدااقل یه چی بزارید من بتونم روش بخوابم

بادیگار ها بدون توجه به تقلاهای تهیونگ اون رو کشون کشون به طرف اتاق بردن و درو بستن

_قربان امروز میرید به دیدن مینهو؟

باشنیدن اسم مینهو نفس پرحرصی کشید

_اول میرم آرامگاه! ماشین رو آماده کنید


بادیگارد_Where stories live. Discover now