[توجه]
برای دوستانی که گفتن بیشتر کوکمینه باید بگم من وظیفمه که ارتباط کارکترای داستانو براتون روشن کنم باید متوجه میشدید رابطه ی مینهو و جونگکوک در چه مرحله ایه.... لطفا صبور باشید 🌹
(متن چک نشده)
ووت فراموش نشه
Melani ♡
نور خورشید بی رحمانه تر از هروز به چشمای خسته ی پسر میتابید ، نمیدونست چند ساعته که از دنیای کابوس هاش دل کنده اما میدونست تصاویر دیشب چیزی جز واقعیت تلخ نبوده ، واقعیتی که خاطرات یک شب بارانی، وقتی پسر از لحاظ روحی حال پایداری نداشت رو براش تداعی میکرد! یکه کلمه توی ذهنش تکرار میشد " تجاوز " تجربه ی این حس برای دومین بار آسون نبود، حتی برای پسری که امید به زندگی براش مرده بود
- چان یول!
مدتی گذشت اما خبری از همراه وفادارش نبود! پوزخند تلخی روی لبهاش نشست، الان دیگه اهمیتی برای کسی نداشت مگه نه؟
- چان یول!
با باز شدن در نگاه سردش رو به در دوخت، زینک بود! با اون نگاه ناراحتش! شاید حق این پسر این همه بی توجهی نبود، بود؟
- چیزی نیاز داری جونگکوک؟
- میشه کمکم کنی برم حمام؟
ابروهای زینک بالا پریدن، درو بست و به تخت پسر نزدیک تر شد ، اینکه رفیق قدیمیش انقدر بی پناه روی تخت خوابیده بودو برای حمام رفتن طلب کمک میکرد قلبش رو اذیت میکرد
- ولی توک دیشب حمام بودی
جونگکوک چشماش رو بست و سرش رو به طرف مخالف کج کرد
- اتفاقی افتاده جونگکوک؟ یعنی... چطوری بگم...نیازی هست من کاری بکنم؟
اخمهای پسر درهم شد ، باخودش چی فکر میکرد؟ یعنی انقدر بی چاره شده بود که برای رفع نیاز به کمک کسی نیاز داشته باشه؟
- برو بیرون
- نه نه ... اشتباه برداشت نکن من منظوری نداشتم قسم میخورم
- زینک برو بیرون!
- جونگکو....
با فریاد جونگکوک چشماش رو روی هم فشرد
- بیرووون!
زینک ابروهاش رو با دست ماساژ دادو از اتاق خارج شد ، انگار یادش رفته بود رفیقش چقدر آدم مغروریه!... از پله ها با اعصابی خورد پایین رفت..
تهیونگ روی کاناپه نشسته بودو دستاش رو داخل هم قفل کرده بود- تهیونگ
پسر نگاهش رو از دست های بهم قفل شدش گرفت و به زینک خیره شد
- بله؟
- جونگکوک میخواد بره حمام میشه کمکش کنی؟
.
.
YOU ARE READING
بادیگارد_
Action_چه تضمینی داره که منو مثله یه تیکه آشغال ول نمیکنی ؟ _این کارو نمیکنم _ولی یبار انجامش دادی کیم .... کوکوی ، اسمات🔞 ، غمگین ، زمان آپ چند روز درهفته (روز مشخص نداره)