پارت _ 4

650 88 29
                                    

سلامممم ببتشید دیر شد من امروز این پارت رو نوشتم 🥲🥲

ووت فراااموش نشه گیلاسا🍒

Melani♡

.
.


تهیونگ ترسیده با دست و پاهایی ک میلرزید کمک کرد تا جونگکوک بلند بشه

- اخ

- ببخشید ببخشید ، تحمل کن جونگو باشه؟ خواهش میکنم چیزیت نشه جونگو خواهش میکنم ، باید بریم تو خونه باید به جیمین بگم تا بتونم بهت کمک کنم

جونگکوک با تمام دردی که تو قسمت پهلوش احساس میکرد تلاش کرد تا بلند شه ، خودش هم نمیدونست چرا به اینجا اومده، شاید چون دیگه نمیتونست به کسی اعتماد کنه، حتی بااینکه زخمی شده بود هم نمیتونست باور کنه اتفاقی که افتاده رو ، مدام فکر میکرد همش یه خواب فاکیه و توهم زده

- آخ اروم

تهیونگ عاجز از سنگین بودن جونگکوک نالید

- خیلی سنگینی... فقط یکم طاقت بیار یکم دیگ مونده

تهیونگ هیچ فکری نداشت که الان باید به خانوادش چی بگه، و یا اونا قراره چه واکنشی ازخودشون نشون بدن، اگه عموش بخواد جونگکوک رو تحویل بده چی؟ نه نه نباید به چیزای منفی فکر میکرد فعلا باید تمرکز میکرد تا بتونه جونگکوک رو سالم نگه داره ، با باز شدن در وروردی نگاه همه روی تهیونگ و پسری با لباس های خونی که سرش پایین بود قفل شد ، اول از همه نامجون با بهت و ترس قدمی به سمت اونها برداشت

- تهیونگ، چه اتفاقی افتاده این کیه؟ توکجا بودی؟؟

- ه هیونگ توضیح میدم فقط بیا کمک خیلی سنگینه

نامجون کمک کرد تا پسر رو روی مبل بزارن با بلند شدن سره جونگکوک همه با بهت و شک به چهره ی نیمه سوخته اش خیره شدن، هیچ کدوم توان حرف زدن نداشتن... باک هیون با چشمای گرد شده نزدیک تر شد

- سر.. سرگرد؟

تهیونگ نفس عمیقی کشیدو چشماش رو روی هم فشارداد اخرش که چی؟ بل اخره که میفهمیدن پس بهتر بود خودش توضیح بده

- برادرشه جونگکوک

صدای داد جین باعث شد از ترس توجای خودش بپره

- چی؟؟؟

- توضیح میدم باورکنید فقط خواهش میکنم نجاتش بدید اون زخمی شده

نامجون سریع تر دست به کار شدو به کمک تهیونگ کاپشن چرم رو از تن پسر دراورد

- زخمش عمیق نیست ولی اگه بخیه بخوره بهتره

همینطور که بلوز پسر رو از تنش بیرون می اورد روبه جین لب زد

- دکتر و خبر کن

جین که تو هپروت بود سری تکون دادو ربات مانند کارهایی که نامجون ازش میخواست رو انجام میداد، باک هیون با تعجب کنار پسر روی کاناپه تک نفره نشست ، هیچ چیز باعقل جور درنمیومد، این پسر چطور زنده بود؟ چرا زخمی شده بود؟ برای چی همراه تهیونگ بود؟ حجم زیاد سوال ها داشت مغزش رو سوراخ میکرد، اما بهتر بود تا پایدار شدن وضعیت پسر فقط صبر میکرد...

بادیگارد_Where stories live. Discover now