پارت _ 19

1.1K 130 27
                                    

[پارت هارو شرطی کنم یا ووت میزارید؟🤨]

Melani



تهیونگ شکه از کار مرد آب دهنش رو قورت دادو قدمی به عقب برداشت

_چیکارم داری

_اومدم معذرت خواهی

_نیازی نیست

_من از کسی معذرت خواهی نمیکنم بچه پس وقتی اومدم اینجا ادم باش و به حرفام گوش کن

_گوش میکنم

_ نمیخواستم بهت بزنم

وبعد دستش رو روی سرش گذاشت و با چشمک ریزی  لب زد

_اینجام یکم قاطی داره

_مگه داری که قاطی داشته باشه؟

آشپز با عصبانیت یقه ی تهیونگ رو گرفت و به خودش نزدیک کرد

_چی گفتی؟؟

تهیونگ گیج از حرکت سریع مرد آب دهنش رو قورت داد

_ه... هیچی... ولم کن...

_مثله اینکه اصلا لیاقت نداری باهات نرم رفتار بشه

_ولش کن جک!

با صدای جونگکوک دستهای مرد از یقه ی تهیونگ شل شدن و به پایین افتادن

_جئون حواست بهش باشه امروز ازش عصبانیم

جونگکوک لبخند عمیقی زدو بهشون نزدیک شد

_حواسم هست..

تهیونگ ترسیده عقب گرد کردو به اتاق برگشت ، اون مرد زیادی ترسناک بود ، نمیدونست باید چه واکنشی در مقابلش نشون بده...

_لطفا سر به سرش نزار

تهیونگ کلافه به جونگکوک نزدیک شد

_میخوام برم خونمون! چرا باهام داری اینکارو میکنی؟ من چیه توام؟چون اصلا به گروگان ها نمیخورم! غذای خوب، اتاق خفن با یه تخت کینگ سایز مشترک ، لباس های خوب.... اگه من به عنوان دوستت اینجام پس ولم کن بزار برم ، دوست ندارم اینجا باشم

جونگکوک ابرویی بالا انداخت و پوزخند زد ، مثله اینکه زیادی بهش رو داده بود

_مشکلت اینه که مثله گروگان ها نیستی؟

_نه مشکلم اینه که نمیدونم چه جایگاهی دارم

_چرا دوست داری بدونی چه جایگاهی داری؟ نظافت چی باشی یا یه دکتر تواین شرایط چه فرقی برات داره

_چه جایگاهی برای تو دارم جونگکوک! من هیچ اهمیت کوفتی به صمت کاری نمیدم..

_زینک!

با باز شدن در و پیدا شدن قامت بلند زینک ابروهای تهیونگ بهم گره خوردند....

_بله

_ببرش تو اتاق طبقه های پایین دستو پاهاشو ببند، چیزیم بهش نده تا بخوره

تهیونگ با ابروهای بالا پریده به لبهای جونگکوک خیره بود ، چی داشت میشنید؟

بادیگارد_Where stories live. Discover now