[پارت هارو شرطی کنم یا ووت میزارید؟🤨]
Melani
تهیونگ شکه از کار مرد آب دهنش رو قورت دادو قدمی به عقب برداشت
_چیکارم داری
_اومدم معذرت خواهی
_نیازی نیست
_من از کسی معذرت خواهی نمیکنم بچه پس وقتی اومدم اینجا ادم باش و به حرفام گوش کن
_گوش میکنم
_ نمیخواستم بهت بزنم
وبعد دستش رو روی سرش گذاشت و با چشمک ریزی لب زد
_اینجام یکم قاطی داره
_مگه داری که قاطی داشته باشه؟
آشپز با عصبانیت یقه ی تهیونگ رو گرفت و به خودش نزدیک کرد
_چی گفتی؟؟
تهیونگ گیج از حرکت سریع مرد آب دهنش رو قورت داد
_ه... هیچی... ولم کن...
_مثله اینکه اصلا لیاقت نداری باهات نرم رفتار بشه
_ولش کن جک!
با صدای جونگکوک دستهای مرد از یقه ی تهیونگ شل شدن و به پایین افتادن
_جئون حواست بهش باشه امروز ازش عصبانیم
جونگکوک لبخند عمیقی زدو بهشون نزدیک شد
_حواسم هست..
تهیونگ ترسیده عقب گرد کردو به اتاق برگشت ، اون مرد زیادی ترسناک بود ، نمیدونست باید چه واکنشی در مقابلش نشون بده...
_لطفا سر به سرش نزار
تهیونگ کلافه به جونگکوک نزدیک شد
_میخوام برم خونمون! چرا باهام داری اینکارو میکنی؟ من چیه توام؟چون اصلا به گروگان ها نمیخورم! غذای خوب، اتاق خفن با یه تخت کینگ سایز مشترک ، لباس های خوب.... اگه من به عنوان دوستت اینجام پس ولم کن بزار برم ، دوست ندارم اینجا باشم
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و پوزخند زد ، مثله اینکه زیادی بهش رو داده بود
_مشکلت اینه که مثله گروگان ها نیستی؟
_نه مشکلم اینه که نمیدونم چه جایگاهی دارم
_چرا دوست داری بدونی چه جایگاهی داری؟ نظافت چی باشی یا یه دکتر تواین شرایط چه فرقی برات داره
_چه جایگاهی برای تو دارم جونگکوک! من هیچ اهمیت کوفتی به صمت کاری نمیدم..
_زینک!
با باز شدن در و پیدا شدن قامت بلند زینک ابروهای تهیونگ بهم گره خوردند....
_بله
_ببرش تو اتاق طبقه های پایین دستو پاهاشو ببند، چیزیم بهش نده تا بخوره
تهیونگ با ابروهای بالا پریده به لبهای جونگکوک خیره بود ، چی داشت میشنید؟
YOU ARE READING
بادیگارد_
Action_چه تضمینی داره که منو مثله یه تیکه آشغال ول نمیکنی ؟ _این کارو نمیکنم _ولی یبار انجامش دادی کیم .... کوکوی ، اسمات🔞 ، غمگین ، زمان آپ چند روز درهفته (روز مشخص نداره)