کامنت هاتون دو پارت بعد رو تایمش رو مشخص میکنه🖤🖤🖤🖤🖤
متن چک نشده
با رفتن عزیزانش به سمت آلفاش که فرمون هاش به طرز عجیبی غلیظ تر شده بود برگشت و با دیدن چهره ی جونگ کوک برای لحظه ای آرزو کرد که هرگز به سمتش نمیچرخید
چشم های آلفا با سرعتی عجیب در حال تغییر رنگ بین مشکی و قرمز بودن و از عصبانیت کمی گشاد تر از حد معمولشون شده بود........با توحشی در نگاهش که قادر به سوراخ کردن چشم های خاکستری امگا که رگه های دلربایی از قهوه ایه چشم هاش با لرزشی خفیف خود نمایی میکردن رو داشت......صورت گره خورده و سفت شده ی آلفا از خشم باعث بیشتر بیرون زده شدن خط کشیده ی فکش شده بود و نفس هایی عمیق و صدا دارش برای کنترل گرگ درونش بیشتر تهیونگ رو میترسوند
جونگ کوک به خوبی میدونست این حال و علائمی که در قبال امگا بهش دست میده فقط و فقط به خاطر گرگشه نه چیز دیگه ای بنابراین حداقل امگا باید مراعات گرگش رو میکرد....قدمی به امگایی که برف های در حال ذوب و مجلل بودن قصر رو با زیباییش گم کرده بود برداشت
_همیشه اینقدر به همه نزدیکی پسر ته جانگ
سوال پر از طعنه ی آلفا و بدتر از اون نگاه به چهره ی خشن شده اش که حتی ذره ای درک نمیکرد که چرا عصبانیه باعث یخ کردن بدنش شد......اما با آرامش جوابش رو داد
_اونا پسر عمو های بزرگ و برادر های من هستند
مشت های استخونی اما بزرگش از خونسردی و گستاخی امگای روبروش که در این شرایط هم به زیبایی حتی بین خز های طوسی لباسش میدرخشد بیشتر در هم گره خورد پس با صدایی کاملا دو رگه از خشم غرید
_این نمیتونه دلیل بر این باشه که مثل یه هرزه ی سرخوش توی قصر رفتار کنی به خصوص زمانی که به عنوان همسر من شناخته میشی امگا
چند قدم فاصله ای رو که بین خودش و قامت امگاش که با کله شقی نگاه تند شده اش رو بهش دوخت طی کرد.....دست های قویش به سمت یقه های ردای خز دارش رفت و با حرص لبه های خزش رو بهم چسبوند و با جایگزین کردن فرمی بی حس و جدی به چهره ی خشمگینش بالحنی پر از تهدید و فریز کننده ادامه داد
_اگه میخوای به اتکای قدرت پدرت و اون القابی که پادشاه امروز بهت اعطا کرده با گستاخی رفتار کنی مجبورم میکنی کاری کنم تا این روزهای پر از قدرتت دووم زیادی برات نداشته باشه
چشم های عصبیش بیشتر از خشم جمع شد....محکم دست های گره خورده ی آلفا رو از رداش جدا کرد و با چهره ای کاملا درهم از حرف های آزاردهنده اش با لحنی پر از تهدید غرید
_برای دومین باره که داری منو تهدید میکنی آلفا و اگه بخوای برای سومین بار هم به شکلی غیر مستقيم با جون پدرم منو تهدید کنی دیگه با حرف جوابت رو نمیدم بلکه با فرستادن قلب یکی از عزیزانت جوابت رو پس میگیری
YOU ARE READING
DARK OMEGA
Fanfictionمینی فیک امگای تاریک🖤 کاپل:کوکوی🖤 ژانر:امگاورس🖤انگست🖤ازدواج اجباری🖤اسمات🖤 نویسنده:نور🖤 _ازت توقع ندارم منو به اندازه تنها فرزندت دوست داشته باشی یا تمام گذشته رو فراموش کنی اما بهم لطف یک شانس دوباره رو بده امگای من _به نظرت یه پیاله ی شکسته...