تایم ثابت آپ سه شنبه ها یک پارت اما در صورت زیاد بودن کامنت و نظر و انتقاد پارت هدیه هم تا هفته بعدیش دریافت میکنید🦋متن چک نشده
اقامتگاه ملکه یوری جنوب قصر اصلی
از درون کوزه ی چینی سفید و با طرح های طلا کوب شده شراب شکوفه ی گلابی رو به داخل پیاله ی هم طرح با کوزه ریخت
اتاق بزرگی سرتاسر منقش از رنگ طلایی و فیروزه ای که با گرانبها ترین وسیله ها تزئین و پر شده بود.....کف های چوبی اتاق که با رنگ زیبا و روغن جلا ی خودشون چشم موازی میکردند
مین گیوجین و یوری و در سومین طرف میز گرد منبت و آبکاری از نقره قامت تحسین بر انگیز جونگ کوک نشسته بر روی تشکچه ای ابریشمی بیش از اجسام گرانقدر خاص و مخصوص اتاق ملاقات ملکه یوری چشمگیر بود
با کشیدن دستی به ریش های کمی بلندش بر طبق عادت همیشگیش سعی در بیرون کشیدن آلفای خون خالص از فکری که فرو رفته بود کرد
_فکر نمیکردم از پیشنهاد ناگهانی و درخواستم در جلسه ی سلطنتی امروز ناراحت بشید ولیعهد عذر من رو بپذیرینگره ی عمیق بین دو ابروهای جونگ کوک به آرومی باز شد اما همچنان بدون برداشتن چشم های دو رنگش از شراب داخل پیاله با لحنی سرد پاسخ داییش که حتی از چهره هم شباهتی وافر به روباه داشت پاسخ داد
_نیازی به پوزش نیست اما....چشم های پر درخشش رو بالا گرفت و صورت مضطرب پیرمرد رو شکار کرد.....از شدت جدیتی که از حرف هاش چکه میکرد لغت به لغت هاش در مغز حیله کار گیوجین ثبت شد
_تحت هیچ شرایطی فراموش نکنید این منم که برای تموم مسائل تصمیم میگیرم نه شما بنابراین مثل همیشه عاقلانه رفتار کنید تا مجبور به عذر خواهی نباشینرگه های حقارتی که از جملات آخر جونگ کوک به چهره ی تسلیم و معذب آلفا سیلی زد باعث درهم شدن اخم های یوری از تحقیر شدن برادرش شد اما در حال حاضر شخص مقابل برادرش جونگ کوک بود پس نمیتونست معترض این وضعیت باشه شاید بهترین راه عوض کردن بحث میبود
_در مورد بچه ای که چند روز پیش از خودت به جا گذاشتی چه تصمیمی داری جونگ کوکابرو هاش رو بالا انداخت و با بی تفاوتی همزمان با بالا بردن پیاله ی مشروبش لب زد
_چرا باید برای موجودی که هنوز پا به دنیای ما نگذاشته تدبیری داشته باشمچهره ی زیبای زن کاملا آشفته و نگران شد و لرزش مشهود صداش به خوبی به گوش هر دو آلفا رسید
_جونگ تو نمیتونی شجره ی خاندان منو با داشتن توله ی اون امگای هرزه به گند بکشی مگه اینکه مرگ منو بخوای.....تو اینو میخوای؟!مرگ من؟!صورت بهم ریخته و آشفته مادرش در حالی که هاله ی ظریف اشک هاش روی مردمک های عسلیش برق میزدن کاملا کلافه اش میکرد.....غم مادرش رو تحت هیچ شرایطی نمیخواست اما باز هم نمیتونست به راحتی در مورد مرگ توله ی احتمالیش چیزی بگه حتی اگر از خاندان کیم باشه.....
YOU ARE READING
DARK OMEGA
Fanfictionمینی فیک امگای تاریک🖤 کاپل:کوکوی🖤 ژانر:امگاورس🖤انگست🖤ازدواج اجباری🖤اسمات🖤 نویسنده:نور🖤 _ازت توقع ندارم منو به اندازه تنها فرزندت دوست داشته باشی یا تمام گذشته رو فراموش کنی اما بهم لطف یک شانس دوباره رو بده امگای من _به نظرت یه پیاله ی شکسته...