پارتی که قبلا قول داده بودم🕊
شرط آپ پارت بعدی کامنت هست نسبت به تعدادتون نظر زیبا بزارین🫶
آهنگ این پارت موسیقی متنش تو چنل گذاشته شده🫶
اسم ریدینگ لیست بعضی ها آنقدر بهم حس خوب و خفنی میده که همینطور شل میشم پارت بدم🕊
متن چک نشده
قصر جنوبی خوابگاه لونا
ردایِ سُرمه ای رنگ جونگ کوک رو کمی از تن یوآ فاصله داد تا مبادا از گرمی هوا بدخواب بشه،امشب قصر طوری در سکوت غرق شده بود که گویی غیر از خودش و دخترش جُنبنده ای در خوابگاه نبودن هرچند مسبب این سکونِ تلخی که بر قصر سایه افکنده خبرِ اُتراق و محاصره دروازه هایِ قصر توسط مین گیوجین بود
قریبِ دوازده ساعت از گاهِ ظهر و محاصره دروازه ها میگذشت،بر خلاف وِلوله یِ چندین ساعتِ قبل سکوتی خوفناک نقطه به نقطه قصر رو در برگرفته بود
با لغزاندنِ انگشت هایِ کشیده و گرمش بر پاهایِ عریان و سپیدِ دخترش دَمی عمیق از فرمون هایِ ضعیفِ راش و آتش جونگ کوک که بر رویِ لباسش باقی مونده بود گرفت،همین امر سبب شد تا در لحظه ای چشم هایِ نیمه بازش توسط مُوسِم خواب ربوده بشن
نفس های نیمه سبک و خواب آلودی که از بینیش رها میکرد در حالِ عمیق تر شدن بودن اما صداهایی به شدت واضح و رعب آور سبب فاصله گرفتن دو پلک هاش از هم و پَرشِ بدنش از فرم دراز کشیده به حالت نشسته شد
با وحشتی که لرزه بر سینه و نفس هاش انداخت از تخت برخاست تا هه را رو صدا کنه اما با دربی که بی اذن و وحشیانه به طرفین کوبیده شد از ترسی که در تار و پودِ صورت زن جا خوش کرده بود لرزی دَهشتناک بر تنش رُسوخ کرد
_این فریاد و آواهای وحشتناک چیه بانو هه را؟!_ارتش اشراف با خیانتِ مین سولان وارد قصر شدند!
برای مانع شدن از قلبی که نزدیک بود از دهنش به بیرون بجهه چندین بار با مشت به سینه اش کوفت تا شاید اینبار با پرسشی مجدد پاسخی متفاوت بشنوه
_مگه دروازه ها از داخل حفاظت نمیشدن.....پس چطور....هه را بی اهمیت به عذابِ وجدانی که همیشه در قبال خیانت هاش به تهیونگ داشت آنچنان با شتاب بازوانِ امگایِ حيرانُ فشرد تا با دردی که به تنش منتقل میکنه از عالم وحشت بیرون بکشتش
_فقط مطلع شده ام سولان دروازه های قصرُ از داخل به رویِ سپاهیان باز کرده ولی اینا هیچ اهمیتی نداره لونا،امپراطور دستور داده بودند قبل از طلوع آفتاب شما و فرزندتونُ از قصر خارج کنم اما اکنون با وجود این آشوب انجامش سخت تر میشه_کجا؟!کجا برم زمانی که پدر و پسر عموی بزرگم کشته شدن....
هه را با توحش غرید
_مهم نیست که جایی برای رفتن ندارین باید همین حالا قصر رو ترک کنید!چون اولین اقدامِ گیوجین پس از قتل پادشاه گردن زدنِ فرزندِ شماست
YOU ARE READING
DARK OMEGA
Fanfictionمینی فیک امگای تاریک🖤 کاپل:کوکوی🖤 ژانر:امگاورس🖤انگست🖤ازدواج اجباری🖤اسمات🖤 نویسنده:نور🖤 _ازت توقع ندارم منو به اندازه تنها فرزندت دوست داشته باشی یا تمام گذشته رو فراموش کنی اما بهم لطف یک شانس دوباره رو بده امگای من _به نظرت یه پیاله ی شکسته...