این پارت تقدیم عزیزانی که کامنت و ووت گذاشتن و فالوو کردن🫶🦋🫀
فکر نکنید حواسم نیست کامنت های پارت قبل رو خیلی دوس داشتم بوس به همتون که برای وقتم ارزش قائل میشین🥺منظورم با حمایت کننده ها بودا سایلنت ریدر ها به خودشون نگیرن🤨
پارت بعدی زمانش آخر پارت گفته میشه🦋
متن چک نشده
جعمیت عظیم به ترتیب و با پچ پچ های ریز در مقابل چشم های پر از شوق گیوجین از تالار خارج و پراکنده شدند....موج شادی لحظه ای از چشم های مرد سقوط نمیکرد چون این ماندنش به دستور جونگ کوک رو نشان شروع قدرتش در قصر میدونست
بلخره بعد از بسته شدن درب های بزرگ تالار قدم هایی آروم برای پر کردن فاصلهی خودش و داییش رو طی کرد تا درست در مقابل چهره ی از خود راضی مرد قرار بگیره
_این خلوت خاص رو مدیون چه چیزی هستم امپراطورخبری که توسط سولان بهش داده شده بود به قدری آشفته و عصبیش کرده بود که شنیدن لفظ امپراطور از دهان گیوجین با توجه به نیت آلفا صبوری برای کنترل خشم شعله ور شده اش رو با مشکل مواجه کرد.....با دقیق تر شدن چشم های به خون نشسته اش در صورت مکار مرد باعث رسوخ ترسی عجیب در دل مرد شد
_امپراطور؟!من هنوز تاجگذاری نکردم و تن بی روح پدرم هنوز بر روی سنگ ها و میون برف های سرد قرار داره جسارت همچین اهانتی به من و پدرم از کجا نشات میگیره مین گیوجینمین گیوجین.....اولین باری بود که توسط جونگ کوک اینطور خطاب میشد و با اطلاع از رابطه ی حقیقی و عشق پنهانی ای که جونگ کوک در تمام این سال ها با پدرش داشت این صحبت ها و نقش ترسناک چهره ی آلفای خون خالص یک زنگ خطر برای موقعیت و جونش به حساب میومد
_قصد هیچ اهانتی رو نداشتم ولیعهد لطفا درک اشتباهی از خوشحالی و علاقه ی من نسبت به خودتون نداشته باشین_درک اشتباه مین؟!میخوای بگی حتی خبری که دختر خودت سولان قبل از جلسه به من گفته هم یک سوتفاهم و برداشت غلطه
رنگ باختن چهره و لرزش نامحسوس لب های نازکش بیشتر آتش خشم درون جونگ کوک رو شعله ور کرد اینبار با صدای پر غیظ ترش از دفعه قبل مرد متحیر روبروش رو به خودش آورد
_من از همه چیز باخبرم گیوجین از دستور پدربزرگ برای کشتن ته جانگ تا دخالت سرخود تو و به قتل رسوندن پدرم......سولان همه چیز رو کلمه به کلمه برای من توضیح داده_من....من میدونم که پرده ی خشم چشم های شما رو ناتوان از دیدن حقیقت کرده اما خود شما هم نمیتونین انکار کنید که اگر پدر شما بعد از مرگ ته جانگ زنده میموندن به خونخواهی از کیم تمام خاندان ما رو سلاخی میکردن و حتی شما و خواهر من هم در امان نبودید سرورم پس خواهش میکنم حقیقت ها رو به خوبی ببینید و احساسی تصمیم نگیرید
ESTÁS LEYENDO
DARK OMEGA
Fanficمینی فیک امگای تاریک🖤 کاپل:کوکوی🖤 ژانر:امگاورس🖤انگست🖤ازدواج اجباری🖤اسمات🖤 نویسنده:نور🖤 _ازت توقع ندارم منو به اندازه تنها فرزندت دوست داشته باشی یا تمام گذشته رو فراموش کنی اما بهم لطف یک شانس دوباره رو بده امگای من _به نظرت یه پیاله ی شکسته...