کامنت و ووت🦋
متن چک نشده
قصر جنوبی مرکز قصر
همچون میخی کوفته شده در زمین،در سَر سَرایِ اصلیِ قصر امپراطوری در مقابلِ تاج و تخت رسمی و سلطنتی که سنگ کاری هایی مانند کهکشان داشت ایستاده بود
چشمانِ غرق در طمعش آنچنان صاعقه هایی از جاه طلبی به سوی جایگاهِ پادشاهی پرتاب میکرد که قادر به سوراخ کردن تختِ با شکوه بود؛مَحو و شیدایِ جایگاهی که سالیانِ درازی در حسرتش نفس میکشید حتی دم و بازدمُ هم از یاد برد!بی توجه به نگاهِ چند وزیری که متحیر از فریفته شدنش چشم از صورتش برنمیداشتن گام هایی بلند به سوی تختی که جلال و شکوه از وجب به وجبش چکه میکرد برداشت
حتی صدایِ بلند باز شدنِ درب هایِ عظیم و قدم هایی محکم که به سمت داخل برداشته میشد از دنیای خیال بیرون نیاوردش اما با صدایی که به لطف صاحبش موفق شده بود که اکنون در این نقطه بایسته چشم از عظمتی که چند روزی با فتحش فاصله نداشت گرفت
_مشتاق دیداربا احترامی پنهان در سخنانش پاسخ آلفایِ مقابلش که یکی از عاشقانِ سینهِ چاک جفت پسرش به شمار میومد رو داد
_مشتاق دیدار نوه عمهِ عزیزم!به الهه ماه سوگند که قدرت و هماهنگی تو در اداره امور این چند ماه اخیر حسرت برانگیزه البته به عنوان نوه خواهری هینتای شایسته عمل کردی و سخنی باقی نمیمونهچهره ای پوشیده از خشونت و زمختی،نگاهی آکنده از غرور و طعنه،دیدی که مانند همیشه با برتری نسبت به دیگران داشت،همه همه سببِ غوغایِ خشمِ درونِ گیوجین میشد
_صرفه جویی در زمان یکی از رمزهای موفقیت من به شمار میاد بنابراین بی تعارف برای یاد آوری مجدد پیمانی که بستیم اومدم وزیر مین(با مکثی سخنشُ قطع کرد و با یک تایِ ابرویِ بالا داده اش حرفشو ادامه داد)یا بهتره بگم پادشاه آتی!به هر حال بیش از نصفِ هزینه هایِ این کودتا توسط خزینه شخصی من پرداخت شد در ازای تنها خواسته ای که داشتم،به یاد داری؟!_البته که به یاد دارم!مالکیت بر تمام زمین های مجاورِ رودخانه اصلی که از میان پایتخت عبور میکنه
نیشخندی حریصانه بر لبان مرد نشست
_باعث افتخاره که چون از پلِ مشکلاتت گذر کردی قول هاتُ به فراموشی نسپردیگیوجین با اطمینان از وفای به عهد،سبب ایجاد موجی از یقینُ اعتماد در وجود آلفا شد
_نه تنها از یاد نبردم بلکه آماده ام تا به عهدم وفا کنم_وفاداریِ پدرتُ به ارث بردی و این هم باعث فخر خاندان مینِ
گیوجین لبخندِ بی حسی بر لب نشوند تا هر چه سریعتر به دیدارش با آلفا پایان بده
_شبِ سخت و طاقت فرسایی رو از سر گذروندیم بهتره به عمارتتون برگردین تا با استراحت قطره ای از خستگیِ این چند ماه از تنتون خارج بشه
YOU ARE READING
DARK OMEGA
Fanfictionمینی فیک امگای تاریک🖤 کاپل:کوکوی🖤 ژانر:امگاورس🖤انگست🖤ازدواج اجباری🖤اسمات🖤 نویسنده:نور🖤 _ازت توقع ندارم منو به اندازه تنها فرزندت دوست داشته باشی یا تمام گذشته رو فراموش کنی اما بهم لطف یک شانس دوباره رو بده امگای من _به نظرت یه پیاله ی شکسته...