💢شرط آپ پارت هفته بعدی ۱۵ فالوو🦋۱۰۰ کامنت🦋
💢شرط آپ پارت جایزه در پنجشنبه ۲۵ فالوو🦋۱۰۰ کامنت🦋
💢عزیزای من این به خودتون بستگی داره که هفته ای دو پارت بگیرین تا داستان زودتر تموم بشه🦋
فالوو و کامنت باعث مثل سوخت باعث میشه نوشتن بوک رو سریعتر تموم کنم حتی با اذیت شدن چشم هام پس فالوو و کامنت کنید🦋
متن چک نشده
باز شدنِ بی اجازه یِ محکمِ درب ها مصاحبتشون رو قطع کرد،صدایِ مخوف از کوبیده شدن درب های چوبین باعث لرزشِ دست های تهیونگ و بستن پلک هاش شد
هه را با سرعت قصدِ خروج از اِیوان رو کرد اما قامت مملو از حرص جونگ کوک مانع خروجش از درب هایِ چوبی شد بنابراین با کنار رفتن از مسیر آلفا که خُرناسِ نفس هاش از صدایِ رعدِ آسمون فزون تر بود در کنار در برایِ تعظیم زانو زد
_امپراطور_برو بیرون و اجازه ورود به احدی رو نده
صدای کنترل شدهِ آلفا که از بین فک های بهم فشرده اش رها شد سبب غیب شدن حضور زن در کسری از لحظه شد؛نگاه پر از تنفرش قفلِ اندام و چهره یِ تپل شدهِ امگاش که زمان زیادی با زایمان فاصله نداشت شده بود ولی رشته یِ نگاهش با برخاستن پُر نازُ و زحمتِ تهیونگ و صحبت هاش پاره و بر رویِ صورتش ثابت موند
_با این فرمون های تند شده از راش و آتیشت حدس سختی نیست که چه قصدی داریدر انتظار قدم های پر زحمت امگایِ تپل شده اش فارغ از هر چیزی برایِ لحظه ای قند در دلش آب شد اما با یادآوری پیشنهاد قتلش توسط تهیونگ باز تنگ خلقی بهش چیره شد،برای اولین بار در مقابل شخصی دیگه بدون گارد و از صمیم قلب رفتار کرد اما تنها به سبب باردار بودنش
_اگه هر کسی غیر از تو در مقابلم ایستاده بود بی شک روحی در بدنش نداشت کیم اما حالا نه به خاطرِ فرزندم بلکه فقط و فقط به سبب فرمون هات که رگه هایی از حقیقت درونش موج میزد اول از خودت میپرسم و بعد از گرگت.........بنابراین با دروغ گفتن وضعیتت رو تلخ تر نکن امگا تا.....
_سوگند به روحِ پدرم که در جهان از شخصی بیش از تو متنفر نیستم(لب های لرزونش رو بهم فشرد)اما به جانِ جنبندهِ و عزیزِ فرزندم دوباره سوگند یاد میکنم که ذره ای از این توطئه آگاه نبودم جونگ کوک
رگه هایِ ارغوانیِ چشم هاش با رُویتِ صورتِ سرشار از اطمینانِ تهیونگ به شدت درخشید و امگا بی خبر از بندِ دلِ آلفا که ناخودآگاه پاره شد با یقینِ بیشتری بهش چشم دوخت تا باقیِ حرف هایِ دلش رو صادقانه بیان کنه
_اگه پدرم به تنهایی به قتل میرسید مطمئن میبودم که به دستورِ تو انجام شده اما مرگِ پدرانمون در یک بُرهه از زمان باعثِ شک و تردید در وجودم شد(دست هاش رو طبقِ عادتِ اخیرش بر رویِ شکمش گذاشت و لحنش سرشار از یقین شد)بدون مادامی که در همچین جنایتی دَخیل نبوده باشی خنجر کینِ من به روی گلوت نمیشینه
YOU ARE READING
DARK OMEGA
Fanfictionمینی فیک امگای تاریک🖤 کاپل:کوکوی🖤 ژانر:امگاورس🖤انگست🖤ازدواج اجباری🖤اسمات🖤 نویسنده:نور🖤 _ازت توقع ندارم منو به اندازه تنها فرزندت دوست داشته باشی یا تمام گذشته رو فراموش کنی اما بهم لطف یک شانس دوباره رو بده امگای من _به نظرت یه پیاله ی شکسته...