part 17

1K 169 83
                                    

با عرض پوزش پارت قبل ناقص و دارای اشتباه بود🤡

تایم آپ سه شنبه هاس اما اگه تا فردا ۳۰ نفر فالوو کنن پیجم رو پارت بعد رو فردا شب آپ میکنم و اگه نتونید پارت بعد میره تا سه شنبه🦋

عزیزای من این به خودتون بستگی داره که هفته ای دو پارت بگیرین تا داستان زودتر تموم بشه🦋

فالوو و کامنت باعث مثل سوخت باعث میشه نوشتن بوک رو سریعتر تموم کنم حتی با اذیت شدن چشم هام پس فالوو و کامنت کنید🦋


متن چک نشده

قصر شمالی خوابگاه لونا

از داخل آینه با مهربونی به هه را که با ملایمت گیره نقره ایِ پر از یاقوت رو در بین تار های خاکستریش جای میداد چشم دوخته بود

با مرتب شدن ابریشم هایِ خاکستریش از روی صندلی چوبیِ ساده اش بلند شد تا به اتاقِ استراحت جونگ کوک بره،درکی از رفتارهای عجیب و جدیدِ یک هفته‌ی  اخیرِ آلفا نداشت به خصوص این دوشب گذشته که درکمال ناباوری شب ها داخل اتاق مشترکشون و در کنارِ تهیونگ می‌خوابید

دل آشوبی بی دلیل به سبب حرکت های تندِ فرزندش دردرون بدنش موج میزد و باعث لرزش نامحسوسِ دست های زیباش میشد اما برای آروم کردن حال آشوبش در طول طی کردن مسیر با هوای تازه بهاری نفس هایِ مضطرب رو تاره کرد تا آلفای خون خالص از طریق مارک متوجه فرمون های پریشانش نشه...در نهایت با تسلط کامل بر روی رایحه اش نفسی آسوده کشید

مسیر ما بین اتاقش تا اتاق استراحت جونگ کوک مسافتی چندان زیاد نبود اما حجم شکم و بدنش که به طرز چشمگیری افزایش پیدا کرده بود شرایطِ قدم زدن رو براش سخت کرده بود

با رسیدن به درب های اصلی اتاق آلفا و حساسیتِ سریعش نسبت به فرمون های راش و آتش جونگ کوک که از مسافت طولانی هم براش قابل استشمام بود به وضوح متوجه واکنش توله اش در شکمش نسبت به‌ پدرش شد

همزمان با چین خوردن بینی و صورتش‌ به علت تیزی فرمون های خون خالص درب ها به آرومی کنار رفتند تا هیبت چشم گیر آلفاش که حتی لباسِ قرمز و رسمی دربار هم به شکلی تحسین برانگیز بر روی تن خوش تراش و عضلانیش نشسته بود بر روی پردهِ چشم های خاکستری امگا پدیدار بشه

با چشم های دو رنگ مشکی و ارغوانیش بدون پلک زدن به درخشش تابنده امگاش که در لباسی سپید با نقش هایِ نقره کاری شده چشم دوخته بود و بی حواس از خود با نگاهِ پر از تحسینش قدم های امگا رو تا کنار تشکچه ی رو به روش همراهی کرد

با تعظیم در سکوت منتظر اجازهِ جونگ کوک بود که صدای ملایم جونگ کوک اذن نشستنش در کنار میز و مقابلش رو صادر کرد
_بنشین

از قامت تپل شده و شکم کاملا گرد و جلو اومده امگاش لبخندی غیر ارادی بر لبانش نشست و با برداشتن چاپ استیک های طلایی رنگ به آرومی زمزمه کرد
_زمان زیادی تا زایمان نمونده قصد دارم خوابگاه هر سه مون رو به جنوب قصر انتقال بدم

DARK OMEGAWhere stories live. Discover now