We will be happy to read our new one's here:
+اینجا خیلی کثیف تر از اونیه که فکرشو می کردم!
_کثیف تر از زندگیی که داریم؟!
پوزخندی گوشه ی لبش جا خوش کرد و ادامه داد:
_حقیقت اینه که هممون داریم توی مردابی که خودمون ساختیم، غرق میشیم شاید یکی تو مرداب خون و یکی تو مرداب گناه میشه گفت یه نوع اسارت ذاتی.
با کف کفشش سر جسد رو روی زمین فشرد که باعث شد خون با فشار شدیدی به سمت بالا بپاشه.
سرش رو برگردوند و به جیمین نگاه کرد.
قطره ی خون پاشیده شده پشت پلک پسر کوچیکتر رو با انگشت شصتش پاک کرد.
+ولی این مرداب مارو با چنگ و دندون نگه داشته این یه نوع اسارت نیست.!
لبخندی روی لبهاش نقش بست:
_ما اسیر لذتیم،لذت بردن از مسیری که غرق شدن کشتی هامون وسط لجن های این مرداب، نهایتشه.
وسط سایه ها ایستاده بودند ،چشم در برابر چشم و سینه هایی که به سرعت بالا و پایین میشد و حجم ضعیفی از اکسیژن رو بهشون می رسوند تاریک و خاموش.
_باهام همکاری میکنی؟
+همکاری؟! تو منو وسط مرداب نگاهت که توش دست و پا میزدم در آغوش کشیدی و حالا هر دو پایین تر میریم و در نهایت همکاری من میشه حبس شدن در آغوشی که به سمت مرگ هدایتم میکنه!
لب های خشکش رو از هم باز کرد و به چشمای متزلزل ارغوان خیره شد
_تنها راه فرارمون از این مرداب و سایه ی مرگ بیشتر غرق شدنه.!
___
Name: Marsh |مرداب
Couple: KookminGenre: Mystery, Crime, Angst, Smut, Action, Romance
Authors: ʜᴜꜱʜɪ & ʜɪᴋᴀʀɪ
Up status: Unknown
Hope to enjoy
YOU ARE READING
𝐋𝐢𝐟𝐞 𝐨𝐟𝐟
Fanfictionو احساس میگوید: آنها عاشق بودند.تنها گناهشان عاشقی و تنها بهشتشان زندگی بود. زندگی ای که خیلی وقت بود به فراموشی سپرده بودنش. شاید در گوشه ای از دنیا زندگی خاموش نامیده شود.. _____________________________ _فراموشم نکن با نگاهی ناخوانا به پسرش چشم دو...