پارت بیست و یکم: اولین آغوش

156 29 27
                                    

_"هیونگ بیا پایین دیگه. من اینطوری نمیتونم بخوابم"
+"چطوری؟ چیزی لازم داری؟"
_"تو رو؛ تو رو توی بغلم لازم دارم"
+"مگه تاحالا من تو بغلت میخوابیدم که خوابت میبرد؟"
_"مگه تا حالا دوس پسرم بودی؟"
_"تازه همون قبلنم برای اینکه با جای خالیت تو بغلم ‌کنار بیام یه عروسک الپاکا خریدم هرشب اونو بغل میکردم"
+"الپاکا؟؟؟"
_"اوهوم. شبیهته خب"
_"سفید"
_"نرم"
_"بامزه"
_"خوردنی"
+"خیلی خب؛ پس میگم فردا برات یه الپاکا بخرن بیارن که باهاش بخوابی حالا که انقدر دوسش داری. شب بخیر"
_"هیونگ، ناراحت شدی؟"
_"جوابمو نمیدی؟"
_"جین هیوووونگ"

جین به صفحه چت شون خیره شده بود و تصمیم گرفته بود جوابشو نده تا ادبش کنه. اگر میخواست یه حیوون مثال بزنه لااقل آهویی، پلنگی، طاووسی؛ اخه الپاکا؟! یعنی به چشم تهیونگ اون انقد زشت و احمق به نظر میومد؟

همینجور گوشی رو تو دستش نگه داشته بود و چپ چپ به عکس پروفایل تهیونگ که مال اونموقعی بود که بخواست جین موهاشو آبی کرده بود و ناعادلانه و مرگبار جذاب شده بود، نگاه میکرد. با زنگ خوردنش تو سکوت شب یهو تو جاش پرید. چندبار رد تماس کرد اما اون بچه یه دنده رو می‌شناخت اگر ادامه می‌داد قطعا پا میشد میومد بالا.

صبح که دکتر اجازه مرخصی به تهیونگ داد جین هم تصمیم گرفته بود از تمارض دست برداره و همراه اون مرخص بشه. جلوی همه اصرارهای هوسوک وایساده بود که نذاره اون تهیونگو ببره تو اون خونه ای که هیچکی جز مستخدما قرار نبود اهمیتی به حالش بده. تصمیمش این بود ببرتش خونه خودش و ازش مراقبت کنه تا کاملا خوب بشه البته این تا قبل از اومدن مادر پدرش برای ترخیص کردنش بود. مادرجین قطعا علاقه ای برای نگهداری تهیونگ نداشت ولی با دیدن مصمم بودن جین برای مراقبت از تهیونگ، یه قدم عقب نشینی کرده بود و هردوی اونا رو به هر ضرب و زوری بود مجبور کرده بود بیان خونه تا بتونه لااقل یکم برای جین غذای مقوی و خونگی آماده کنه بلکه از این ضعف و رنگ پریدگی در بیاد. البته که جین از همون اول متوجه رفتار بد مادرش با تهیونگ شده بود ولی نتونسته بود کاری جز چشم غره رفتن بهش بکنه. تیر آخر رو هم وقتی سمت تهیونگ شلیک کرد که به بهونه وضع بدنیش فرستادش تو اتاق مهمان طبقه اول و از خوابیدن تو اتاق جین محرومش کرد.

+واسه چی نصف شبی هی زنگ میزنی به من؟ شماره الپاکاتو نداری؟

صدای خنده ریز تهیونگو از اون ور خط شنید و با حرص ادامه داد : زنگ زدی به من بخندی؟وقتی تا یه ماه باهات قهر کردم میفهمی چجوری باید با بوی فرند رفتار کرد!

_اوه یا خدا!!! یه ماه؟ بوی فرند عزیزم مگه قصد جونمو کردی؟! من مگه طاقت این همه دوری تو رو دارم اونم حالا که شیرین ترین مزه دنیا رو بهم چشوندی و هر دقیقه دلم دوباره و دوباره بوسیدنتو میخواد.

لبای جین به لبخند کش اومده بود اما همچنان لجبازیشو ادامه داد: برو الپاکاتو بوس کن.

اینبار دیگه تهیونگ بلند زد زیر خنده دلش از لجبازی کیوت جین ضعف رفته بود همیشه عاشق این رفتاراش بود. اصلا خودش عامل این رفتارا بود اون کسی بود که همیشه نازشو کشیده بود و لوسش کرده بود.

Thin line Where stories live. Discover now