پارت بیست و پنجم: دیت اول

173 31 62
                                    

بدنشو کش و قوس داد و خواست به بدن تهیونگ پشت سرش بچسبه که با جای خالیش مواجه شد. نبودن اونی که همیشه تا آخرین لحظه تو تخت میموند تا بتونه بیشتر جینُ توی بغلش داشته باشه الان، دقیقا امروز صبح، خیلی ترسناک بود. بدون توجه به دردی که کمر و پایین تنش داشت از تخت پایین اومد و با ترس از اتاق بیرون رفت.

دنیا قشنگ بود. نور خورشید دلشو گرم میکرد. زندگی دوست داشتنی بود. خونه روشن بود. همه اینا بخاطر این بود که تهیونگ اونجا بود...نرفته بود...جلوی اجاق وایساده بود و داشت یه چیزی رو به قابلمه اضافه میکرد. چطور احمقانه به ترک شدن فکر کرده بود و دلش لرزیده بود؟
صدای پاشو شنید و سرشو به عقب چرخوند. به محض دیدنش لبخند گرمی زد و با گفتن "بیدار شدی عشق من" تمام ترس های جینُ دود کرد فرستاد هوا. ناخودآگاه لبهای خودشم به لبخند کش اومد.

_بیا اینجا ببین تهیونگت چیکار کرده برات

تهیونگت؟! اوووم بیشتر از اونچه که فکر میکرد از این مالکیت تصویب شده خوشش اومد و همین لبخندشو بزرگتر کرد.

ولی ناگهانی تصمیم گرفته بود روزه سکوت بگیره. تهیونگ همینجوریشم تمام شب نتونسته بود چشم رو هم بذاره و هزار جور فکر وخیال داشت حالا جین هم داشت با این بی جواب گذاشتنش همه چیز رو سخت تر میکرد. صورت جین که موقع نشستن روی صندلی از درد جمع شد قلب تهیونگم فشرده شد و برای بار هزارم خودشو لعنت کرد.

+ببینم چیکار کردی؟

انقدر تو خودش رفته بود که یه لحظه متوجه چیزی که جین گفت نشد و نگاه سوالیش باعث شد اون خندش بگیره. دوباره پرسید: میگم چی درست کردی که انقدر پزشو میدی

_آها...خب راستش چیزای زیادی تو یخچالت نبود ولی با همونا یه سوپ کیمچی توپ درست کردم که انگشتاتم باهاش بخوری آماده شده الان برات میکشم

کاسه سوپ رو جلوی جین گذاشت و مشتاقانه منتظر شد تا ازش بخوره و نظرشو بگه.

+پس خودت چی؟ تو نمیخوری مگه؟

_من دوس دارم خوردن تو رو تماشا کنم

قیافه جین انگار از رو ایموجی فرشته روی شیطان سوئیچ شده باشه با نیشخند رو به تهیونگ گفت: آره دیشب فهمیدم چقد دوس داری

جین جدی بود؟ الان دقیقا بعد اولین رابطه شون بی پرده داشت درباره اتفاقات دیشب حرف میزد؟ حتی یاداوری تصویر جینی که پایین پاهاش زانو زده بود و لباشو دور دیکش حلقه کرده بود باعث شد هوا برای تهیونگ چند درجه ای گرم تر بشه اما سعی کرد بحثُ عوض کنه پس خودشو به اون راه زد و پرسید: حالا چطور شده خوشمزه س؟

+اوهوم خیلی خوب شده. عجیبه که خرس تنبل من از رختخواب دل کنده و پای اجاق وایستاده

_دیگه متاهل شدن این سختیا رو هم داره. از صب پا شدم بشور بساب از پا افتادم. برای شام چی میخوری عشقم برات بپزم

Thin line Where stories live. Discover now