پارت هفدهم : فلش بک

164 35 71
                                    

فلش بک

+هیییییی! پسره بیشعور مگه کر شدی به اذن خدا؟ مگه من نمیگم دست لعنتی منو ول کن. اصلا با اجازه کی داری رمز در خونه منو میزنی؟
دست تهیونگو پس زد و سعی کرد خودش رمز رو وارد کنه.
"خطا در ورود رمز. دوباره تلاش کنید"
....
"خطا در ورود رمز. دوباره تلا"
....
"خطا در"

+اععععع؛ پس این چه مرگش شده. مگه تاریخ تولد توی احمق رمز در این خراب شده نبود؟ بعد با چشمای ریز شده به تهیونگ نگاه کرد و گفت: حتی اعداد مربوط به توعم آزاردهنده و مبهمن. باید از جئون تاریخ تولدشو بپرسم و عوضش کنم.

شنیدن اسم اون پسر خون تهیونگو دوباره به جوش آورد. جینو کنار زد و رمز درو زد و تقریبا جین رو داخل پرت کرد.

_میشه بگی این چه بازی مسخره ایه که داری با من میکنی؟
تقریبا سر جین داد زده بود ولی اون با پوزخندی که توش تحقیر و سرزنش موج میزد خونسرد و بیخیال جواب داد:
+بازی؟ کدوم بازی؟ من با تو؟؟؟ تا جایی که میدونم اونی که تو دانشکده بازیگری درس میخونه تویی!
_سعی نکن بیشتر از این عصبیم کنی. فقط بگو چته؟ چرا داری اینجوری رفتار میکنی؟! +چجوری؟ بی فکر و بی رحم؟ _پووووف...تو چرا انقدر کینه ای شدی هیونگ من یه گوهی خوردم نمیخوای بیخیالش بشی نه؟ داری با این کارا تنبیهم میکنی؟ +نمی‌فهمم از چی حرف میزنی؟
تهیونگ فریاد کشید: نمیفهمی؟ تو جلوی چشمای من یه پسرو تقریبا بوسیدی!!!

جین برخلاف چیزی که تهیونگ انتظار داشت زد زیر خنده و بخاطر مستی زیاد نتونست درحال خندیدن تعادلشو حفظ کنه و تلو تلو خورد و قطعا اگر تهیونگ نمیومد و نگهش نمی‌داشت می‌خورد زمین. خنده های جین داشت بیشتر عصبیش میکرد چون نمیفهمید کجای این دردی که تو قلبش بود خنده داره. بازوهای جینو محکم تر گرفت و تکونش داد تا بلکه به خودش بیاد و دست از خنده برداره.

جین درحالیکه هنوز خنده شو کامل قطع نکرده بود گفت آها پس به آبرو و اعتبار جناب کیم خدشه وارد شده؟ موضوع اینه؟ سیب ممنوعه؟ بوسیدن یه پسرررررر؟ نگران نباش بقیه امشبو میذارن به پای بازی و مستی. آبروی خانواده کیم سرجاشه؛ نمی‌ذارم بفهمن که من گی ام.
_از کی تاحالا؟ +اووووم نمیدونم شاید از اولش _پس چرا من نفهمیدم؟ +چون تو احمقی!
بعدم باز زد زیر خنده.

_اوکی من احمقم تو چرا چیزی نگفتی؟

جین نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداخت با لحن مسخره ای گفت: مثلا چی میگفتم؟ میگفتم یهویی تصمیم گرفتم مثل قبل نگاهت نکنم؟ میگفتم تهیونگ بغلم نکن من حالم بد میشه؟ میگفتم شبا که گرمای نفست پشت گردنم میخوره نمیتونم بخوابم؟ یا میگفتم تو استریتی ریلکس میکپی اما من صبایی که تو بغلت بیدار میشم اوضاعم انقد خراب میشه که مجبورم قبل بیدار شدنت و بی آبرو شدن خودم تختو ترک کنم _ولی آخه چط... +اره اره، خودمم میدونم مسخره س. چرا ادم باید اصلا همچین حسایی به همبازی بچگیش داشته باشه؟ خودمم نمیدونم ازکجا شروع شد فقط یه روز فهمیدم تو برام چیزی بیشتر از یه پسرعمو هستی و هرکاری هم کردم نشد؛ نشد همه چیزو درست کنم. متاسفم. من واقعا سعی کردم همه چیزو برگردونم سر جای اولش اما...

Thin line Where stories live. Discover now