پارت نوزدهم: تصادف

175 32 101
                                    

سرش پایین بود و به ظاهر داشت کار می‌کرد اما تنها کاری که نمیکرد همین بود. فکرش انقدر مشغول بود که اصلا نمیتونست تمرکز کنه. تمام شب قبل به تهیونگ فکر کرده بود. به صورت شوکه و متعجبش وقتی اعترافشو شنید، به اخم ترسناک و جذابش وقتی اسم جئونو اورد، به گرمای بدنش وقتی بهم چسبیده بودن، به بوسه عمیق و شیرین شون... و لازم به ذکره هربار به این بخش میرسید عین یه سریال چند فصلی، پشت سرش بوسه وحشی اون جئون بی مغز توی مغزش پلی میشد. فاک بهش که فکرشو اینجوری بهم ریخته بود. انگار یهو وسط یه درام عاشقانه پورن پخش بشه.

ناخودآگاه لبشو داخل کشید اما با سوزشی که آثار برجامانده از جناب جئون بود فاک دیگه ای حواله ش کرد.

با صدای بدی که کوبیده شدن در اتاق به دیوار ایجاد ‌کرد از وسط سردرگمی هاش بیرون کشیده شد و تو جا پرید.

با دیدن منشی که بسختی سعی داشت مانع جونگکوک برای ورود بشه فهمید از اولشم انتظار کنترل اون هفتاد کیلو عضله خالص از منشی پنجاه کیلوییش، انتظار نابجایی بوده و حقیقت اینه که اگر میخواست واقعا دیگه نبینتش باید اینکارو به روش بهتری انجام می‌داد.

_باید باهات حرف بزنم رئیس

خب مثه اینکه چاره ای نبود. به منشی اشاره کرد مشکلی نیست و میتونه برگرده سرکارش.

+چه وضعه تو اتاق اومدنه؟ انگار اینکه بهت گفتم دوستیم باعث شده خیلی کارا بکنی که نباید...
_خب کار خیلی مهمی داشتم اینم نمیذاشت بیام تو
+"این" از من دستور داشت اجازه ورود به کسی نده. اگر یکم احترام به دستورات رو یاد بگیری بد نیست. نهایتا میتونستی یه پیغام بذاری
_جین الان وقته آداب رفتاری یاد من دادن نیست. مادرت دستور جابجایی منو صادر کرده. صبح که اومدم کارگزینی احضارم کرد و حکم انتقالی رو گذاشتن کف دستم. فکرشو بکن؟ منو محافظ شخصی تهجون کرده!!! اون از دماغ فیل افتاده نچسبو آخه اصلا کسی نگاه میکنه که محافظ لازم داشته باشه؟! +اون بیشترین ارزش تجاری رو بین مدلای کمپانی داره پس محافظت ازش چیز کمی نیست
_اصن متوجهی موضوع اصلی چیه؟ مهم نیست مامور محافظت کدوم خری بشم. مهم اینه نمیتونم با تو باشم. مادرت...

+کار مادرم نیست. من دستورشو دادم.

جئون واقعا شوکه شده بود انتظار چنین چیزی رو نداشت، تحملشو هم همینطور. نمیتونست الان از جین دست بکشه؛ نه الان که تمام وجودش اونو میخواست.

_منظورت چیه دستور توئه؟ همه چی که اوکی بود‌. مگه چیزی شده؟ منو تو دوستیم جین
+اره ولی خب تو تصمیم گرفتی خرابش کنی _من؟ مگه چیکار کردم؟ همیشه اولویت اولم تو بودی توی همه چیز، چون باهم دوستیم؛ نه فقط بخاطر اینکه بادیگاردتم.
+بادیگاردم بودی. بادیگارد سابق! و دقیقا چون دوست بودیم الان یه شغل داری که باید بری سر پست جدیدت وگرنه حقت بود اخراج بشی _اخه اگر اشتباهی میکردم حق با تو بود ولی من تا امروز همه تلاشمو کردم. باشه من میپذیرم کامل به کارم وارد نیستم. میرم یاد میگیرم. هرکلاسی تو بگی میرم و اموزش میبینم ولی اینجوری منتقلم نکن. من نمیتونم با سوالایی که قراره بپرسن کنار بیام. همه قراره فکر کنن اشتباهی کردم که جایگاهم از محافظ رییس تا این حد افت کرده. خواهش میکنم جین، خواهش میکنم رئیس، اجازه بده به کارم ادامه بدم تلاشمو بیشتر میکنم
+ببینم تو واقعا نمیدونی چرا داری تنبیه میشی؟
و وقتی نگاه سوالی گیج و چشمای گرد بی نهایت مظلوم جونگکوک رو دید یه لحظه به حافظه خودش شک کرد. مگه دیشب همین پسر مظلوم و بی خبر از همه جا نبود که به وحشی ترین شکل ممکن با استفاده از زور بیشترش بوسیده بودش؟
+ببینم تو احیانا فراموشی بعد مستی نمیگیری؟
_گاهی اوقات. نکنه تو مستی دیشب چیزی گفتم که ناراحتتون کرده؟ وااای نکنه به مادرتون فحشی چیزی دادم. بخدا من تو مستی خر میشم اصن اختیار دهنمو ندارم. خیلی متاسفم باور کنین اون حرفا احساسات واقعیم نبودن، معذرت میخوام.

Thin line Where stories live. Discover now