بخش شانزدهم: اعتماد
من به تمام افرادم اعتماد دارم، شک به اونها یعنی اعتماد نداشتن به من!
***********************
با تمام احساس نگرانی برای ماموریت آماده شدند. لحظهای که اتاق خالی شد ییبو فقط برای چند لحظه تونست دست جان رو بگیره و ازش بخواد مراقب خودش باشه. ییبو بدون جان نمیتونست. مرد با اون لبخندهای استثناییش به ییبو قول داده بود اجازه نمیده هیچ اتفاقی براش بیفته.
ییبو به حرفهای جان اعتماد داشت، میخواست به قول جان هم تا ابد اعتماد کنه؛ با این حال قلبش تند تند توی سینهش میزد. ییبو یادش نمیومد برای ماموریتی انقدر استرس داشته باشه.
وقتی وارد روستا شدند، از ماسکهای مخصوص استفاده کردند. وضعیت روستا به شدت بد بود. تصورشم حتی سخت بود که سیاستمدارها چطور میتونستند انقدر راحت آسایش ملت رو نادیده بگیرند.
جان همیشه عاشق بچه بود. در نظرش کودکان مظلومترین موجودات جهان بودند که قربانی سیاستهای ناجوانمردانه میشدند. زخمهای پوستی و نبود امکانات بهداشتی از پوست نرم کودکان چی ساخته بود؟
حتی جان از زیر ماسک هم میتونست بوی زنندهای رو احساس کنه که نشون از حموم نکردن بود. اصلاً دولت میدونست همچین روستایی وجود داره؟ اصلاً اگه این بیماری به سطح پایتخت میرسید، دولت توانایی کنترلش رو داشت؟
شاید هم مردمان پایتخت هم به حال خودشون رها میشدند. سیاستمدارها فقط به فکر خودشون بودند. جان کنار یکی از بچهها زانو زد تا زخمهاش رو بررسی کنه. ییبو با دیدن این وضعیت رو به سربازها کرد و گفت:
دکتر شیائو رو پوشش بدید.
به ثانیه نکشید تمام سربازها به سمت جان رفتند و طوری مرد رو احاطه کردند که چیزی ازش معلوم نشد. ییبو نزدیکی جان رفت و گفت:
چیزی نیاز داری؟
جان در حالی که زخمهای بچه رو بررسی میکرد، گفت:
آب آشامیدنی سالم میخوام. بیشتر مشکلات پوستیشون به خاطر همین موضوعه. درسته فعلاً واکسن نیست؛ اما حداقل میشه آب سالم براشون تهیه کرد، درسته افسر؟
ییبو سری تکون داد و گفت:
تا آخر امروز هر چیزی که نیاز داشتی تهیه میشه.
و بعد از گفتن این حرف حواسش رو به جان داد که چطور با حوصله مشغول معاینه بچهها بود. بعد از چند دقیقه جان به سمت ییبو اومد و ازش خواست تنهایی حرف بزنند. به گوشهای رفتند و ییبو گفت:
اتفاقی افتاده جانگا؟
جان سری به نشونه تاسف تکون داد و گفت:
YOU ARE READING
𝐼 𝑀𝑖𝑠𝑠 𝑌𝑜𝑢
Fanfiction🥀𝑰 𝑴𝒊𝒔𝒔 𝒀𝒐𝒖🥀 قول میدی برگردی؟ : قول میدم برگردم. میتونم به قولت اعتماد کنم؟ : تو تنها کسی هستی که وقتی بهش قول میدم، تمام تلاشم رو میکنم تا بهش عمل کنم. _________________ وقتی دلم برات تنگ میشه، روبهروی گلهایی که برام...