بخش بیست و ششم: پنجره
اگه بهم نمیگفتی دوستت دارم، ترجیح میدادم خودم رو از پنجره پایین پرت کنم.
***********************
اتاقی که در اختیارش قرار داده شده بود، چیزی برخلاف تصوراتش بود. باتوجهبه شرایط پدرش فکر میکرد یک اتاق بزرگ و مجلل داره؛ اما زمانی که سادگی و متراژ اتاق رو دید فهمید واقعاً به پایگاه کرهجنوبی پا گذاشته.
روی تخت ساده گوشه اتاق نشست. کمی به اطرافش نگاه کرد و با دیدن پنجره ناخودآگاه یاد خاطرهای از ییبو افتاد. کاملاً غیرارادی لبخندی روی لبهاش نشست. همیشه یاد ییبو میتونست حالش رو خوب کنه، حتی اگه جایی باشه که از تکتک آدمهاش متنفره.
***********************
فلش بک
از وقتی اومده بود حواس جان با پروندههاش پرت بود. هنوز نتونسته بود جان رو راضی به قرار گذاشتن کنه. مرد طوری رفتار میکرد که وجود ییبو انگار شبیه یک روحه. با این حال پسر از تلاش کردن دست نمیکشید. روبهروی پنجره ایستاد و گفت:
شیائو جان باهام قرار نمیذاری؟
جان بدون اینکه سرش رو از پرونده جلوش بیرون بیاره، گفت:
افسر وانگ بهت گفتم به شرطی مجوز حضور توی اتاقم رو داری که حرفی از این مسائل نزنی.
ییبو کمی به جان خیره شد و بعد به سمت پنجره اتاق جان رفت. درش رو باز کرد و گوشهای نشست:
جان.
جان با شنیدن صدای ییبو سرش رو بالا آورد. با دیدن ییبو که لبه پنجره نشسته بود سریع از روی صندلی بلند شد و با صدای نسبتاً بلندی گفت:
احمقی؟ اونجا جای نشستنه؟
این بار ییبو بدون اینکه از جایی بگیره، گفت:
زندگی من بدون تو واقعاً به درد نمیخوره. وقتی دوستم نداری بهتره همینجا بشینم و بعد خودم رو....
جان انقدر مضطرب شده بود که نمیفهمید داره چیکار میکنه یا چی میگه. فقط در حالی که صداش میلرزید، گفت:
کی گفته من دوستت ندارم؟
ییبو منتظر شنیدن همین جمله بود. لبخند شیطنتآمیزی زد و بعد از لبه پنجره پایین اومد و روبهروی جان ایستاد:
چی گفتی دکتر؟
جان که تازه فهمید چی گفته، سریع نگاهش رو از ییبو گرفت و دوباره روی صندلی نشست:
کار دارم، وقتشه بری.
: از پنجره برم؟
جان به ییبو نگاه کرد و با صدای بلندی گفت:
هی وانگ ییبو!
و بعد صدای بلند خندههای ییبو توی اتاق پیچید. برای ییبو همین کافی بود. یک نشونه از جان دریافت کرده بود و چیمیتونست از این قشنگتر باشه؟
YOU ARE READING
𝐼 𝑀𝑖𝑠𝑠 𝑌𝑜𝑢
Fanfiction🥀𝑰 𝑴𝒊𝒔𝒔 𝒀𝒐𝒖🥀 قول میدی برگردی؟ : قول میدم برگردم. میتونم به قولت اعتماد کنم؟ : تو تنها کسی هستی که وقتی بهش قول میدم، تمام تلاشم رو میکنم تا بهش عمل کنم. _________________ وقتی دلم برات تنگ میشه، روبهروی گلهایی که برام...