بخش نوزدهم: معذرت میخوام
بابت دردی که بهت بخشیدم معذرت میخوام؛ اما چاره دیگهای نداشتم.
***********************
نگاهی به ساعت انداخت. وقت حرکت بود. به سربازهاش دستور داد تا زودتر از پایگاه خارج بشن. امروز قرار بود شمار بیشتری از بچهها بررسی بشن. منطقه مرزی بودن خطرهای خودش رو داشت. هرچند بارها شنیده بود که خیلی از بچهها از سرکنجکاوی اشتباهاً روی زمینهای پر از مین پا میذارن؛ اما سوالی که برای ییبو پیش میومد این بود چرا دولت هیچوقت به این موضوع رسیدگی نمیکرد؟ بچهها شور و شیطنت خودشون رو داشتند، مخصوصاً که سرگرمی خاصی توی اون منطقه دیده نمیشد.
ییبو قصد داشت قبل از اینکه این ماموریت تمام بشه، این قضیه رو هم درست کنه. در نظرش کودکان مظلومترین قشر این جامعه بودند. یک کودک باید در همه حال بچگی میکرد. خودش هم بچگی نداشت؛ برای همین تصمیم گرفته بود اگه یک روز صاحب فرزند شد، حتماً کاری کنه حسرت و کمبود چیزی توی قلبش نمونه؛ مخصوصاً حسرت خانواده.
به سمت اتاق جان حرکت کرد و بعد از در زدن وارد اتاق شد. مرد در حال آماده شدن بود که با دیدن ییبو لبخندی زد و گفت:
ییبو.
ییبو متقابلاً جواب لبخند مرد رو داد؛ اما وارد اتاق نشد. توی چارچوب در ایستاد و گفت:
آمادهای بریم؟
جان سری تکون داد و گفت:
آمادهم فقط باید یه کاری انجام بدم، میشه یه دقیقه بیای داخل؟
ییبو بدون اینکه لحظهای رو تلف کنه، وارد اتاق شد. روبهروی جان ایستاد و گفت:
مشکلی پیش اومده؟ کمکی از من بر میاد؟
جان جلو اومد. یقه ییبو رو گرفت و گفت:
فقط خودت میتونی حلش کنی.
و بعد شروع به بوسیدن لبهای ییبو کرد. مرد متعجب موند. طوری که برای چند لحظه دستهاش روی هوا موند؛ اما بعد به خودش اومد و توی بوسه جان رو همراهی کرد.
جان طوری صورت پسر رو قاب گرفته بود که انگار میترسید از دستش بده. بعد از مدتی از لبهای ییبو دل کند و گفت:
بوسه قبل از ماموریت.
لبخند درخشانی روی لب ییبو نقش بست. آروم پیشونی جان رو بوسید و گفت:
مراقب هستم، نگران نباش. همونطور که مراقب توام.
جان سری تکون داد. تا حالا متوجه نشده بود بوسه پیشانی انقدر میتونه قشنگ باشه. کیفش رو برداشت و روی شونهش انداخت و بعد به ییبو ادای احترام کرد و گفت:
آماده شرکت توی ماموریت هستم افسر وانگ.
ییبو لبخندی زد، متقابلاً به جان احترام گذاشت و گفت:
YOU ARE READING
𝐼 𝑀𝑖𝑠𝑠 𝑌𝑜𝑢
Fanfiction🥀𝑰 𝑴𝒊𝒔𝒔 𝒀𝒐𝒖🥀 قول میدی برگردی؟ : قول میدم برگردم. میتونم به قولت اعتماد کنم؟ : تو تنها کسی هستی که وقتی بهش قول میدم، تمام تلاشم رو میکنم تا بهش عمل کنم. _________________ وقتی دلم برات تنگ میشه، روبهروی گلهایی که برام...